وقتی اره تیشه دادن با ایرانشهری ها در مورد وقایع ۲۵۰۰ سال پیش از حفظ سلامت دختران شهرمان مهمتر می شود

+0 به یه ن

آیا امروز مسئله ای حاد تر از حمله شیمیایی به مدارس دخترانه کشور وجود دارد؟ آیا اهمیت این موضوع ناچیز هست؟ پس چرادر فضای مجازی این قدر کم در باره آن می نویسید؟


-----------

دیروز سقز در حمایت از دانش آموزان دختر که مورد حمله شیمیایی قرار گرفته بودند در اعتصاب بود. همان طوری که سقز پشت مهسا ایستاد پشت دختران دانش اموز این شهر هم دارد می ایستد.
آن بلا که بر سر دختران سقزی افتاد بر سر دخترهای خیلی شهرها افتاد. به عنوان مثال، بدتر از آن بر سر زهرا نوید پور دختر ملکانی افتاد اما مردم شهر کوچکترین کاری برایش نکردند.
انگار در این مملکت دختران فقط در سقز برای مردم شهر مهم هستند. در جاهای دیگر هر بلایی سر دختران بیاورند مردم شهر اهمیتی نمی دهند. چرا چنین هست؟
------

در شهر خودش دارند به مدارس دخترانه حمله شیمیایی می کنند عین خیالش نیست! اما دغدغه اش این هست که به همگان ثابت کند کوروش ۲۵۰۰ سال پیش آن حاکم عادلی که ایرانشهری ها می گویند نبوده و احیانا جنایاتی مرتکب شده! برای کل کل با ایرانشهری ها رگ گردنش دایم بیرون می زند اما به خاطر حمله شیمیایی به دختران ۷-۸ ساله اورمیه خیر!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قبیله ای عید دیدنی رفتن به کار من نمی آد!

+0 به یه ن

برای معاشرت در حالت کلی و عید دیدنی در حالت خاص دوست دارم فقط با کسانی باشم که در کنارشون حس خوبی به من دست می ده. در محل کار آدم مجبوره بقیه را -صرفنظر از این که حس خوبی به آدم می دهند یا نه- تحمل کنه. در برخی مراودات نظیر دکتر رفتن و مسافرت و معامله و.... هم همین طور. اما در معاشرت چرا باید آدم وقتش را با کسانی بگذراند که حس خوبی به آدم نمی دهند؟! چرا باید مجبور باشه بره خدمت کسانی که چرت و پرت می گن و انتظار دارند ما بگیم چه فرمایش نکته سنجانه ای!؟ چرا باید آدم بره سراغ کسانی که با تمام زبان بدنشان به آدم می گویند من لطف بیکرانی کردم که وقتم را دارم با موجودات بی ارزشی مثل شما تلف می کنم؟!
وقتی آدم هاقبیله ای زندگی می کنند مجبورند به عید دیدنی این افراد هم بروند. چون در قبیله از این افراد هم هستند و بزرگترهای فامیل هم دستور می فرمایند که برای حفظ اتحاد و همبستگی خانوادگی باید به عید دیدنی اینها رفت! چرا؟! در این ۴۶ سال زندگی ام به دردم نخورده اند بعد از این هم گمان نمی کنم به دردم بخورند که بخواهم تحملشان کنم.
قدیم ها که برای کار پیدا کردن، همسر پیدا کردن و.... افراد متکی به قبیله شان بودند تحمل این افراد قبیله معنا و کارکرد داشت. اما الان  یکی مثل من که نه در مسافرت رفتنش روی فامیل حساب می کند نه در ازدواجش، نه در کار کردنش برای چی باید تعطیلات عیدش را با کسانی که در کنارشان حس خوشی ندارد تلف کند!؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خطاب به پدرانی که بچه هایشان را دوست دارند

+0 به یه ن

از بچه هایتان مراقبت کنید. از بچه هایتان در برابر هر کسی که بخواهد به فرزندانتان آسیب برساند مراقبت کنید. تاکید می کنم در برابر «هرکسی»! به خصوص در ایامی چون نوروز که فرزندانتان با افراد جدیدی مواجه می شوند. آسیب فقط آسیب جسمی نیست. همان مسخره کردن ها هم می تواند به روح و روان بچه هایتان آسیب برساند.
خیلی هم شعرهای ایرج میرزا در وصف فداکاری مادر و آن چه که در روز مادر در وصف مهرمادری گفته می شود جدی نگیرید!. اتفاقا اغلب مادرها بیشترین آسیب روحی را به بچه هایشان می زنند. به خصوص وقتی با فامیل ها و دوستانشان جفت و جور می شوند وبرای خودشیرینی برای آنها در تحقیر و تمسخر بچه ها سنگ تمام می گذارند.
دست کم همه رازهای بچه ها را که از منظر این بچه خیلی مهم هستند برای جلب توجه در دورهمی های فامیلی کف دست فامیل هایشان می گذارند.
پدرهای عزیز! اگر واقعا بچه هایتان را دوست دارید در این ایام عید مراقب روح و روان بچه هایتان باشید که آسیب نخورند.
در ایام عید برای بچه ها در شهرها برنامه های مفرح آموزشی ترتیب می دهند. برنامه آشنایی با حیوانات و اعضای بدن و....
اگر واقعا پدر خوبی هستید بچه هایتان را بردارید ببرید اون طور جاها. نه آن که عیدشان این باشد که سوژه مسخرگی فامیل های همسرتان شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پختگی زنان جوان از دید مردان میانسال

+0 به یه ن

 

چندین سال پیش دو آفا که در محیط کار به نوعی رقیب کاری بودند (یا دست کم این طور باور داشتند که رقیب همدیگرند)هرکدام جداگانه دستیاری برای خود  معرفی کردند. دستیار ها هر دو زنان جوانی بودند. این دو آقا هر دو جداگانه  در تعریف از سجایای اخلاقی دستیاران خود می گفتند: «با این که جوان هستند خیلی پخته اند.» تا این کلمه پخته را شنیدم موهای تنم سیخ وایستاد!  قشنگ فهمیدم این دو زن جوان چه گفته اند که آن آقایان میانسال به این نتیجه رسیده اند که دستیارانشان پخته اند! برایم مثل روز روشن بود که با آب-زیر-کاهی برای این که جای خود را محکم کنند  خیلی زیر پوستی دست گذاشته اند روی حس خودخواهی اون دو آقا و در گوششان خوانده اند که از رقیب بسی والاتر هستند. با ارضای خودخواهی این دو آقا در نظر آنها پخته شناخته شده اند. پیش بینی کردم که حس رقابت این دو مرد به زودی به جاهای باریکی می کشد. متاسفانه پیش بینی ام درست از اب در آمد. مرتب این دو مرد توسط آن دو زن «پخته»، علیه هم تحریک می شدند و به جان هم می افتادند. زنها هم پاشون را روی پاشون می انداختند و الکی  تشویق می شدند بی آن که به عنوان دستیار زحمتی کشیده باشند.

روزی به یکی از اون آقاها که بااو نسبتا صمیمی بودم صریح گفتم که وقتی شما آقایان می گویید زنی پخته است منظور چیست. ظاهرا گوشی دستش اومد چه کلاهی سرش رفته!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پیشگیری از قضایای منجر به «می-تو» در محل کار

+0 به یه ن

منظورم  آزارجنسی است. تاکید هم می نمایم تنها در موردپیشگیری صحبت می کنم. اگر خدای ناکرده اتفاق بیافتد من نمی دانم چی می شود در محیط ایران کرد؟! شناختی که من از پیشکسوتان و رئیس روسای کل در این مملکت دارم به من می گوید اگر خدای ناکرده چنین اتفاقی بیافتد و شکایت به آنها برده شود  حتی اگر به ظاهر از قربانی دلجویی کنند و به درددل او گوش کنند پس فردا خواهید دید اون فرد آزارگر ازدست همان رئیس کل جایزه  و پست می گیرد و محبوب و رفیق گرمابه و گلستان پیشکسوتان هم می شود. در واقع بعد از آن آزارگری و اثبات آن،  آقایان بزرگان به او خواهند گفت «ولکام تو دِ کلاب». 

اگر هم دیدید یکی از این پیشکسوت ها خیلی دم از اخلاق می زنه خیال نکنید به این مسایل حساس هست. نه بابا! منظور پیشکسوتان از اخلاق میزان خم شدن مردم در مقابلشان جهت ادای احترام به آنهاست. هر کی تملق شان را بگه از منظر آنها اخلاقش خوب هست ولو این که به ده ها دختر و پسر آزار جنسی رسانده باشه یا دستش کج باشه و دزدی کرده باشه. ببینندهم یکی از این مسایل خیلی ناراحت هست و بی تابی می کنه نصیحتش می کنند که مثل من پخته باشید و صبر و طمانینه  نشان دهید. اگر خدای ناکرده یکی چیزی بگه  که به تریج قبای این بزرگان بر بخوره اون وقت باید ببینید چه صبر و طمانینه ای نشان می دهند!

پس جوان ترها -اعم بر دختر و پسر – بهتر هست که خودشان آگاه شوند و خود از خود محافظت کنند و  خود را در معرض آزار جنسی قرار ندهند. راه هایی هست که بتوان از خود محافظت کرد و رفتاری داشت که کار به آنجاها نرسد. من در این مورد دارم صحبت می کنم. منظورم هم  مکان های اداری و دانشگاهی است. در این مکان ها ریپیست حرفه ای کمتر پیدا می شود . در نتیجه من قرار نیست دفاع رزمی و نظایر آن به شما بگویم. اون آموزش ها برای محلات خطرناک هست نه برای محل کار آن هم در اداراتی که  فقط افراد به اصطلاح محترم در آن رفت و آمد دارد. منتهی برخی از همین افراد به اصطلاح محترم هم به شیوه های خود  آزارگر جنسی هستند. مخاطب من اینجا هم دختران هستند هم پسران چرا که پسران هم مانند دختران می توانند قربانی آزارگران جنسی باشند.

اولین قدم این هست که سعی کنیم افرادی که ممکن هست رفتار جنسی نامناسب از آنها سر زند به محیط راه ندهیم.  برخی از تیپ ها محتملترند د که آزارگر باشند. این تیپ ها را در زیر  تشریح می نمایم. اما قبل از آن تاکید می کنم که مردان مجرد -اتفاقا بر عکس تصور عموم- جزو کم آزارترین ها و نجیب ترین ها و شریف ترین ها  هستند. بیخودی جامعه در مقابل آنها گارد می گیرد. همین طور مردان خوش تیپ! مردها معمولا از حضور مردی خوش تیپ در همسایگی حس خطر می کنند. ولی در واقعیت، مردان خوش تیپ کمتر آزار جنسی می رسانند به این علت ساده که نیازی ندارند. کسانی که برایشان چراغ سبز نشان می دهند کم نیستند درنتیجه نیازی ندارند بیافتد دنبال یک نفر و او را بیازارند. اگر این کار را بکنند بیشتر برای مناسبات قدرت هست نه به دلیل خوش تیپی.  یوسف های زمانه را در چاه نیاندازید. از اونها آزاری نمی رسد.

و اما تیپ هایی که بیشتر احتمال دارد که آزار گر باشد:

۱-  مردان پرمدعا در آستانه پیری. ظاهرا برای این که به خود ثابت کنند هنوز جوانند اشتهای سیری ناپذیری به آزارگری جنسی دارند.  در بین استادان دانشگاه و پزشکان از این طیف بسیارند. اگر به ناتوانی  یا کم توانی جنسی برسند بیشتر به آزارگری جنسی می پردازند تا خود را از تک و تا نیاندازند. در مجموع ازار گری اینها نه از روی میل جنسی بلکه از روی تثبیت مناسبات قدرت هست. می خواهند به همه -از جمله خود- نشان دهند که هنوز همان شیرنری هستند که صبح در چهار گوشه قلمروش پی پی می کند تا محدوده آن را مشخص سازد و شیر نر دیگری  به آن وارد نشود. آزار گری جنسی آنها در محدوده قلمروشان هم نمایش همین قدرت هست.

۲- مردانی که از برخی مدارس خاص تهران که معروف  به مدارس درسخوان ها هستند فارغ التحصیل شده اند. اینها در زمان نوجوانی شیطنت مخصوص آن دوران را نکرده اند و از نظر جنسی خیلی ناپخته اند. بعد که در محل کار به پست و مقامی می رسند از آن سو استفاده می کنند و شیطنت هایی که در نوجوانی می بایست می کردند -نه به طور معصومانه نوجوانانه بلکه به صورت کثیف رذیلانه- در محیط کار انجام می دهند. آن هم ناشیانه.

تاکید می کنم که منظورم از مدارس خاص تهران علامه حلی نیست. اتفاقا دانش آموزان علامه حلی شیطنت هایشان را به موقع انجام می دهند و برای میانسالی و پیری نگه نمی دارند. دست کم در این مورد فارغ التحصیلان سمپاد ناپخته نیستند. عموما از همان دوران راهنمایی تجربه پل و کانال زدن به مدرسه سمپاد جنس مخالف شهر یا محله خود را که دارند! 

۳-  مردانی که خیلی ادعای بذله گویی و اجتماعی بودن دارند اما در واقع بذله گو و اجتماعی نیستند. بعد از یکی دو بار دل آدم را می زنند. بذله گویی در واقع یک هنر هست. استعداد و تیزهوشی و معلوماتی می طلبد که همگان ندارند. اجتماعی بودن هم همین طور. اونهایی که فقط ادعای این هنرها را دارند اما به واقع فاقد آن هستند برای جبران ضعف به سمت آزارگری تمایل دارند. اگر دیدید  شخصی خیلی در این زمینه ها ادعا دارد اما در عمل حال شما را به هم می زند احتمال بدهید که اگر فرصتی بیابد به سمت آزارگری جنسی هم می رود.

۴- مردانی که بچه-ننه و دست و پا چلفتی اند. ممکن هست آن قدر بچه ننه باشد که در سن بالای ۲۲ سالگی هم با مادرش این ور و اون ور رود و شما خیال کنید که این «پوری فشفشو» آخرین کسی است که دنبال این کارها می رود. منتهی در عمل همین ها برای این که خود را ثابت کنند دنبال آزارگری جنسی می روند. معمولا در لوای یک «نمکدون» از تیپ قبلی که گفتم.  اولش مفتون اون فرد بی مزه ای که ادعای بانمکی می کند می شوند. بعد آن مرد پرمدعا ادعا می کند که می خواهد از این پوری فشفشو یک مرد بسازد. بعدش هم آلوده و فاسدش می کند. گاهی هم دخترها دلشان برای او می سوزد و می خواهند برایش مادری کنند. بعدش گرفتار آزارگری اش می شوند.

 

این ها تیپ هایی هستند که بهتر هست به آنها شک کرد و تا حد  ممکن از محیط دور ساخت تا مایه دردسر نشوند. مخصوصا پوری فشفشویی را که مادرش او را در سن بالای ۲۲ سالگی  با خود این ور و اون ور می برد و تا زنی می بیند سفارش می کند که مراقب پسر من باشید. این پسر اگر هم آزار گر جنسی نشود به انواع واقسام  دیگر وبال گردن شما خواهد شد. آخر سر هم به جای تشکر مادر و پسر زهر خود را می ریزند!

در محیط های کاری -به خصوص دانشگاهی- مردها تکنیک های مختلفی برای شروع آزار گری به کار می برند. تا یکی از این نشانه ها را دیدید فاصله را زیاد کنید. نگران تبعات هم نباشید. اگر وقتی شروع می کند او را با یک اخم دور کنید تبعات منفی اش برای شما خیلی کمتر خواهد بود تا این که شروع کند و شما در نیمه راه بر سر او داد بزنید. در مورد اول فقط می رود می گوید فلانی مغرور و نچسب هست. در مورد دوم می گوید دیوانه هست و توهم دارد که همه به او نظر دارند.  مردهای دیگر هم می ترسند که مبادا شما به آنها هم تهمت بزنید و عملا با او همدستی می کنند. بهتر هست به بداخلاقی توسط او متهم شوید تا دیوانگی. اگر به بداخلاقی متهم باشید بقیه خیلی از شما نمی ترسند.  باز با شما سلام علیک می کنند بعدش هم می فهمند که او بیخود می گفته.

 اما اتهامات سنگین تر نظیر این که  «این زن می خواهد با کولی بازی توجه جلب کند» به این آسانی زدوده نمی شود. بنابراین همان اول که دیدید پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرد یک دیوار نامرئی بکشید. با اخم کردن. با نخندیدن به جوک ها. با ترک کردن معرکه ای که در اداره گرفته و خوشمزگی می کند و نظایر آن. بدش خواهد آمد و علیه شما خواهد زد. اما در این مرحله، آسیب های ناشی از سمپاشی های او خیلی به شما ضربه نمی زند. اگر پیشتر برود و مجبور شوید جلوی او را با حرکاتی شدید تر بگیرید اون وقت  او هم ضربه شدیدتری می زند.

برخی تکنیک ها ی طرف مقابل وقتی که دیوار نامرئی را کشیدید این ها خواهند بود:

۱) تو جای دختر من هستی! من جای پدر تو هستم.

(حرف مفت هست. بدترین ضربه از سوی مردانی می آید که ادعا می کنند مثل دخترشان یا پسرشان ما را دوست دارند. در مسایل مالی هم چنین هست. وقتی این جمله  را در یک معامله می شنوید به احتمال قریب به یقین قصد او کلاه گذاشتن بر سر شماست.)

۲) امل نباش  این مسایل در کشورهای پیشرفته حل شده است. 

این هم از آن شگردهاست که هم در ایران برخی از آن سواستفاده می کنند و هم ایرانیان مقیم خارج و سایر مسلمانان  و هندوان مقیم خارج  اعم بر مهاجران از بنگلادش تا شمال آفریقا . چیزی که در غرب حل شده است این هست که این زن هست که در روابط حد و حدود را تعیین خواهد کرد! به قول خودشان No means no

یک مرد غربی اگر اندکی حس کنه رفتارش باعث شده  که خانمی از صمیمیت  خارج از حد معذب بشه بلافاصله معذرت می خواد. مدیترانه ای ها (ایتالیایی اسپانیایی فرانسوی) شاید یک کمی شوخی بکنند که تلطیف بشه. اما اروپاییان شمالی اصلا می ترسند که قدمی بردارند که خانمی حس کنه که او پایش را ازگلیمش درازتر کرده. اگر در غرب  یک خانمی شکایت کند که فلان مرد به او لکچر داده که این مسایل در غرب حل شده است تقریبا می توانید مطمئن باشید ان مرد اروپایی یا از  آمریکای شمالی نبوده. یا ایرانی بوده یا بنگلادشی یا الجزایری یا  هندی یا ....

۳) معمولا حس آدم به آدم دروغ نمی گه. اگر فکر می کنید فلان مرد داره پایش را از گلیمش دراز تر می ذاره معمولا این فکر درست هست. اختلاف فرهنگی و این جور چیزها هم نیست! حس آدم  اختلاف فرهنگی را  هم متوجه می شه!  به خاطر یک حس نمی شه به کسی تهمت زد. پس شما هم این حس تان را با کسی در میان نگذارید. چون از شما شاهد و سند خواهند خواست که ندارید! بعدش شما را متهم به بدبینی یا حتی روانی بودن می کنند. حس تان را برای خودتان نگاه دارید ولی سرکوب نکنید. معمولا حس درست هست. منتهی شما قرار نیست منفعل باشید تا کار به جاهای باریک بکشد و شاهد و سند به وجود آید. شما هم سیگنال هایی بدهید که او پایش را در مقابل شما از گلیمش درازتر نکند. با اخم کردن. با پشت کردن. با دور شدن. با وعده ندادن و نظایر آن. همان طور که به خاطر یک حس کسی را پای میز محاکمه نمی کشانند، به خاطر این قبیل واکنش های شما هم شما را توبیخ جدی نخواهند کرد. پس از آن دریغ نکنید تا خود را محافظت کنید.

 

اگر تا اینجا خوانده اید می دانم سئوال تان چیست. می پرسید: « با مردان آزارگر در محل کار  فهمیدیم چه کنیم که پیشروی نکنند. امابا زنان پا به سن گذاشته در محل کار  که -با ادعای جای مادر بودن- رگ خواب آن مردان را به دست می آورند و آن مردان را به جان ما می اندازند چه کنیم؟!» والله برای این سئوال من جوابی ندارم! اصلا نمی فهمم این مردان در این پیرزنان چه می بینند که این طوری عقل و هوش و قوه تشخیص خود را می بازند و در خدمت آنها پاچه این و اون را در محل کار می گیرند!؟ تمام تئوری های مادربزرگان ما را در مورد روانشناسی مردان (شکم و ....) زیر سئوال  برده اند! روانشناسی مدرن نمی دانم برایش جوابی دارد یا نه!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تصور مخالفان جنبش زنان فانتزی و رویای خام هست یا تصورات موافقان آن؟!

+0 به یه ن

(تکرار از پارسال)
تصور مخالفان جنبش زنان از خانواده همان تصویری است که سریال های دهه پنجاه میلادی در آمریکا ترسیم می کنند: ١- یک مرد مرفه و ثروتمند و خیلی macho در راس٢- یک زن زیبا با لبخندی دلنشین در حال خدمت (ترجیحا بلوند!) ٣- بچه های تر و تمیز و حرف گوش کن در حال لبخند وبازی اما نه در حال فریاد ویا خرابکاری.
جالبه که دستگاه تبلیغاتی ج ا هم همین تصویر دهه ٥٠ آمریکایی را بازتولید می کنه. فقط روسری و چادر برسر مادر خانواده می کنه و اسمش را می ذاره الگوی اسلامی. نمی دانم در بیلبورد های تبلیغ حجاب شهرداری تهران چه قدر دقت کرده اید. قیافه ها را تیپ غربی می کشند. لابد فانتزی کسانی که این تبلیغات را می پسندند آن هست که چادر که کنار رود یک مریلین منروی بلوند بیرون خواهد آمد!
مخالفان جنبش زنان نگرانند که طرفداران حقوق زنان این بهشت برین خانواده را بر هم زنند.
برسر موافقان جنبش می کوبند که شما شکمتان سیر هست و مسایل حاشیه ای مطرح می کنید!
در این که در واقعیت خانواده دهه ٥٠ میلادی آمریکا تا چه حد از این تصویر رویایی به دور بوده ، مقالات بسیار توسط خود زنان غربی نگاشته شده. من هم قصد تکرار آنها را ندارم. اما آن چه مسلم هست واقعیت خانواده ایرانی هرگز این نبوده، نیست و نخواهد بود! بیخودی از این که بهشت خیالی توسط جنبش زنان ایرانی برهم زده شود نهراسید چون که همچین بهشتی وجود ندارد!
این تصویر حتی به خانواده های ایرانی طبقه مرفه -حتی اگر بانو موهایش را هایلایت کند و خود را با عمل جراحی بینی به مریلین منرو شبیه سازد- نمی خواند. اما اینجا بحث مان در موارد اقشار تهیدست هست.
همان اقشار که با یادآوری مصایب شان قرار هست همگان از پی گیری مسایلی چون حقوق زنان، یا محیط زیست یا حقوق زبانی دست بکشند.
اتفاقا پی گیری حقوق زنان بیشتر برای همان اقشار هست. اقشاری که به واسطه جنسیت و فقر تحت ستم مضاعف هستند. به انواع و اقسام. فعالان حقوق زن ، مشکلات همان ها را بازمی نمایانند و درصدد چاره جویی هستند.
من متخصص امر نیستم. مقالات فعالان زنان را در سایت های فمینیستی ایرانی بخوانید تا دریابید که اتفاقا این بحث ها برای حل مسایل برخی از تحت ستم ترین بخش های فقیر جامعه هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما و دنیای کودکانه و نوجوانانه

+0 به یه ن

با دنیای دهه نودی ها مستقیم در ارتباطم اما دنیای دهه هشتادی را تنها از طریق مادرانشان که دوستان و همکلاسی های قدیم خودم هستند می شناسم. در دوره بلوغ -چه دختر و چه پسر- یک مقدار پرخاشگر و یا منزوی شده بودند که البته مادرانشان با درایت و با مشاوره گرفتن از مشاور روانشناسی آن دوران را رد کرد. اما به جز از آن دوران محدود کلکسیون استعدادند، آزاداندیشند، زیر بار حرف زور نمی روند، شجاعند. با کسانی که درکشان کند و انگشت توی چشم شان نکند و به زور نخواهد سبک مورد نظر آنها را برگیرد مودب هستند. اهل این که در ظاهر به بزرگتر «بله بله» بگویند و پشت سر مسخره شان کنند (چنان که بین دهه پنجاهی ها و دهه شصتی ها مرسوم بود) نیستند.
فکرش را که می کنم می بینم تا به حال هیچ کدام از دوستانم فرزندانشان را مجبور نکرده اند که بیایند به من یا دوست دیگری سلام دهند. چیزی که در نسل های قبل خیلی مرسوم بود! در نتیجه در عالم خودشان هستند و کاری به کار من ندارند که بخواهند پشت سر هم مرا مسخره کنند یا فحش دهند.  درنتیجه به آنها اعتماد دارم و فکر نمی کنم روزی از پشت خنجر بزنند.
با دهه نودی ها اون قدر ایاق هستم که خودشان از روی علاقه می آیند با من صحبت می کنند. مادرانشان مجبورشان نمی کنند که بیایند سلام دهند.


صد البته با  این ویژگی های مثبت که من از آنها نام می برم اگر در جمعی قرار گیرند که درکشان نمی کند (یا اصلا نمی خواهد درکشان کند) تبدیل به عصیان هایی تلخ خواهد شد.

------
چند روز پیش یک خانم متولد اوایل دهه چهل که تحصیلات خیلی بالا دارد و در زمان خود زن پیشرویی به حساب می آمد  (در دهه هفتاد هر کسی وسط حرف بچه  خردسالش می پرید با چشم غره او مواجه می شد) داشت بایک  بچه دهه نودی صحبت می کرد و می گفت بیا به من بوس بده. وقتی دید که بچه او را حساب نمی کند و به او بوس نمی دهد برگشت گفت که خواهر نوزادش را بیشتر دوست دارد چون که به او بوس می دهد! این دفعه دخترک با تعجب نگاهش کرد (لابد در دلش گفت «آخه زن گنده! این چه حرفی است که می زنی!؟») و بعد هم راهش را کشید و رفت. لابد آن خانم خواهد رفت و پشت سر ان دختر بچه خواهد گفت خیلی لوس شده. (شنیده بودم که پشت سر دختربچه دیگری این را گفته بود!)
ما دهه پنجاهی ها با بچه ها این طور رفتار نمی کنیم. به نظر ما بچه ها عروسک های عمومی نیستند بلکه انسان هایی هستند که اختیار بدن خود را دارند. کسی حق ندارد آنها را تحت فشار بگذارد که به کسی بوس دهند یا حتی صحبت کنند. به حریم خصوصی بچه ها ارزش می گذاریم. اگر دوست نداشتند با من صحبت کنند موی دماغشان نمی شویم. به طریق اولی برای تحت فشار گذاشتن آنها از تحریک حس حسادت شان سو استفاده نمی کنیم و با مقایسه بی معنی با خواهر یا برادر کوچکتر روح و روانشان را نمی ازاریم (بعدش هم قضاوتشان نمی کنیم و انگ نمی زنیم که به خواهر یا برادر کوچکش  حسودی کرد!) برای همین ملاحظات هست که ما را دوست دارند.

چند سال پیش مد شد ه بود که در فضای مجازی مرتب از خوبی های خارجی ها می گفتندو با مردم ایران مقایسه می کردند و خوبی های آنها را بر سر مردم ایران می کوبیدند. صد البته یک مقدار زیادش اغراق بود. اما اون خوبی هایی که به مردم خارج نسبت می دادند در نسل های آینده ایرانی  (دهه هشتادی به بعد) می یابیم چون که از کودکی با آنها درست رفتار شده. حرمت نفس شان کمتر لگد مال شده.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یک مثال دیگه از این که چرا اصلاحات تدریجی در جایی که سیستم خرابه راه به جایی نمی بره

+0 به یه ن

یکی از معضلات حاد و جدی در حوزه زنان، ازدواج زودهنگام  دختران (زیر در ۱۵ سال) هست. این معضل در برخی از روستاهای ایران -از جمله چند روستا در آذربایجان شرقی - وجود داره. 

حتی در برخی مناطق ازدواج زیر ۱۲ سال  که در مرز  پدوفیلی قرار می گیره هم رایج هست.
این یک معضل هست چون که ‌آمار نشان می ده که دخترانی که در این سن های پایین ازدواج می کنند آسیب می بینند.  راه ریشه کنی آن هم قطعا اصلاحات تدریجی هست نه کار رادیکال و بگیر و ببند پدرانی که دختران را زود شوهر می دهند یا کتک زدن داماد هایی که  عروس خردسال دارند. (چنین رفتار های  قهری اثر معکوس خواهد داشت. اگر هم این معضل را حل کند ده تا معضل دیگر به بار می آورد.)
 حال فرض کنید خانم دکتری یا مددکاری یا فعال مدنی ای هدف خود را می گذارد بر این که در روستاهای فلان استان این امر را ریشه کن کند.  مطالب آموزشی آماده می کند. با مادران صحبت می کند. با پدران صحبت می کند. باپسران جوان صحبت می کند. با معلم ده صحبت می کند که  با مردم ده سخن بگوید. برای این که اعتماد مردم ده  را جلب کند مانند آنها لیاس می پوشد. در وقت برداشت خرمن به کمکشان می شتابد که دوستی شکل گیرد. وقتی یکی شان بیمار می شود از  او در شهر  پذیرایی می کند. 
در مواردی که فقر عامل این تصمیم هست کمک مالی جمع می کند تا مانع شود.   این طوری ماه ها به تدریج می کوشد که اهالی روستا را مجاب کند که  دست از زود شوهر دادن دخترانشان بردارند. ناگهان می فهمد که حکومت می خواهد سن ازدواج را پایین بیاورد و برای تشویق به ازدواج زودهنگام فلان وام را اختصاص داده. در صدا و سیما هم روزانه چند ساعت برای عادی نشان دادن ازدواج زودهنگام و برشماردن مزایای آن برنامه پخش می کند. به این ترتیب هر چه او «به تدریج» رشته بود و اصلاح کرده بود سیستم خراب می کند و از بین می برد.

اول باید سیستم خرابکار به طور اساسی تحول پیدا کنه و  درست بشه بعد اصلاحات تدریجی اثرگذار خواهند بود. وقتی سیستم معیوب هست اصلاحات تدریجی فقط عمر فعالان سختکوش و بی ریا را تلف می کنه و بر روحشان سوهان می زنه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تو جلوی انگ زنی به سمن ها را بگیر، حل مسایل زنان محرومترین نقاط ایران با آنها!

+0 به یه ن

در هفته های اخیر مردم ایران از اقوام گوناگون، مناطق متنوع، زن و مرد، فقیر و غنی اتحاد و همدلی چشمگیری از خود نشان می دهند. ظاهرا یک عده که منافع خود را از این همدلی و همبستگی در خطر می بینند به تکاپو افتاده اند که این همدلی و همبستگی را از بین ببرند. به زعم خود پاشنه آشیل راهم یافته اند: ضعیف ترین حلقه این زنجیر همبستگی. زنان ستمدیده بلوچ. به زعم خودشان اگر به رخ بکشند که بر این زنان ستم مضاعف روا داشته می شود ما را از ادامه این همدلی منصرف می کنند.

مسئله ستم مضاعف موضوع تازه ای نیست که این افراد گمان می کنند ما از آن ناآگاهیم و به علت این ناآگاهی به این درجه از همدلی رسیده ایم. اگر در زمینه مطالعات زنان و مباحثی از این دست ااندک مطالعه ای داشته باشید می دانید که مسایل قومی و زبانی و مذهبی و مسئله حقوق زن در هم تنیده اند. برای همین هست که فعالان عرصه حقوق زن و حقوق اقوام  همکاری تنگاتنگی دارند. فعالان حقوق زن در تهران هم از دیرباز به این نکته اشراف داشتند و از همان ۲۵-۳۰ سال پیش که من نوشته هایشان را می خوانم به درستی می دانستند که از  رویکرد قیم مآبانه مرکز گرا در توانمند سازی زنان تحت ستم استان های مختلف باید حذر کرد. به جای نگرش قیم مآبانه مرکز گرا سعی در ایجاد شبکه ای از فعالان محلی نموده اند. نتیجه اش در بطن حاکمیت ما این شده که از دو سو به فعالان حقوق زن انگ زده شده و جلوی فعالیت شان گرفته شده. هزینه سنگین پرداخته اند اما پای این آرمان ایستاده اند.

در مسئله حقوق زنان علاوه بر فرهنگ قومی و محلی  وزبانی و مذهبی فاکتور های دیگری هم موضوعیت دارند: ۱-قانون و مسایل حقوقی ۲-سواد آموزی ۳- اقتصاد محلی ۴ مسایل محیط زیستی و اقلیمی. همه اینها در هم تنیده اند. مسایل حقوق زنان مناطق مختلف از جمله بلوچستان را نمی توان در خلا حل کرد. نمی توان هم از مرکز به صورت دستوری حل کرد. با شعار هم نمی توان حل کرد. اما در همه این زمینه ها ما کارشناس و فعال و افراد آگاه داریم. اگر آزادی باشد می توانند آزادانه شبکه هایشان را ایجاد کنند و برای حل معضلات تلاش کنند. اگر آزادی لازم را داشته باشند ظرف ۵-۱۰ سال مشکل ازدواج زودهنگام دختران در روستاهای آذربایجان و اردبیل و ظرف ۱۵-۲۰  مشکلات عدیده زنان بلوچ   را به دست توانمند خودشان و نخبگان محلی و با همکاری  و همفکری همتایان و یاران  از سراسرکشور حل می شود.  شما آزادی فعالان مدنی را تضمین کنید و به آنها انگ  های خانمانسوز و تهمت های ویرانگر نزنید، اونها خودشان این مسایل را حل می کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

صحبت من با نادیا در مورد گشت ارشاد

+0 به یه ن

نادیای عزیز در ادامه صحبت من نظرات خود را در مورد گشت ارشاد بازگو کردند. می توانید با مراجعه به لینک  زید نظرات ایشان را بخوانید اما در یک مورد سئوالی مطرح نموده بودند که من می خواهم به آن بپردازم.


نظر نادیای عزیز:
«دختران امروز، مادران فردا هستند. شما فکر میکنید یک دختر عفیف و پاکدامن مادر خوبی ( منظورم از مادر خوب مادری است که دغدغه ی سلامت جسمی، روحی، تربیتی و .. فرزندانش را دارد) در آینده خواهد بود یا دختری که ولنگارانه به بحث حجاب و عفاف مینگرد و به این مسائل قیدی ندارد و بیشتر دغدغه اش در ست کردن رنگ رژ لب و سایه چشم و لاک ناخن خلاصه میشود؟ آراستگی قطعاً مورد تایید دین ما هم هست است اما حقیقتاً توجه بیش از حد به ظاهر، انسان را از مسائل مهمتر باز میدارد.»

راستش من هم بین محجبه ها مادران خوب زیاد دیده ام و هم بین غیرمحجبه ها. هم در بین کسانی که آرایش می کنند زیاد مادر خوب دیده ام هم بین کسانی که آرایش نمی کنند. آیا واقعا مادران محجبه بیش از مادران غیر محجبه مادران خوبی هستند؟! مشاهدات سرسری من چنین چیزی را نشان نمی دهد اما جواب دقیق و علمی به این سئوال، نیاز به مطالعه جامعه شناسی با معیارها و روش مندی علم جامعه شناسی دارد. جواب این سئوال چیزی نیست که من و شما از روی حدس و گمان بگوییم.
قطعا گرایش وسواس گونه به هر امری از جمله آراستگی می تواند فرد را از مسایل مهمتر نظیر وظیفه خطیر مادری  باز دارد. اما این اشکال وسواس هست نه آرایش. من کسی را نمی شناسم که تا حدی وسواس گونه به آرایش گرایش پیدا کرده باشد که مادری اش لطمه ببیند. اما  تا بخواهید افرادی را می شناسم که به خاطر گرایش وسواس گونه به اجرای دقیق احکام مربوط به نجاست و نظایر آن برای خانواده خود کلی مشکل ایجاد کرده اند.
یک موردش را هم گفتم. پیرارسال بود که مادر وسواسی که شوهرش به علت همین وسواس طلاقش داده بود فرزندش را که در خانه پدری سگی داشت مجبور کرد که از سگش جدا شود. چند روز بعد فرزند خودکشی کرد و از دنیا رفت. اتفاقا ماجرا را در همین وبلاگ هم گفتم  و شخصی همفکر نادیا به نام نگین کار آن مادر را تایید کرد.
ظاهرا قدیم ها زن وسواسی بیشتر بوده. زنها برنامه دیگری نداشتند. گیر می دادند به همین موضوع.

آسیب هایی که این گونه زنها به خانواده می زنند تنها به مسئله نجاست و پاکی باز نمی گردد. همین گیر دادن به حجاب دیگران و روابط دختر و پسرها در خیابان یا موسیقی و احیانا رقص در رستوران ها هم برای خانواده این گونه زنها مشکل ساز هست. حتی اگر خانواده همگی با او در مورد اصل ماجرا همعقیده باشند تذکراتی که این خانم ها به سبک گشت ارشاد به دیگران می دهند برای شوهران اغلب سنتی شان (که بنا به سنتی بودن می خواهند مردمدار باشند) نوعی کابوس هست! شوهرهاشون خیلی شرمنده می شوند وقتی خانم شان در رستوران و خیابان با دیگران سر حجاب و موسیقی و ..... پرخاش می کنند. ظاهرا برای مردهای سنتی که خیلی در قید مردمداری هستند این کار خانم های مکتبی بسیار سنگین می آید. ترجیح می دهند عطای بیرون رفتن با خانواده را به لقایش ببخشند تا از این برخوردها در جلوی آنها پیش نیاید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل