جنبش می-تو

+0 به یه ن


من به جنبش می-تو و افشاگری های جنسی خیلی خوش بین نیستم. دور می افته دست زنانی که شخصیت هیجانی-نمایشی دارند. بیخودی شلوغش می کنند. اون وقت زنانی که واقعا مورد تعرض واقع شده اند به حاشیه رانده می شوند. روند قضایی رسیدگی به جرم -هرجرمی از جمله تعرض جنسی- باید به دور از این گونه حواشی به جلو بره.
--------------
انگیزه مزاحمت ها و تعرضات جنسی

اغلب مزاحمت های خیابانی یا تعرض ها و تجاوزها ، بیش از این که ریشه جنسی داشته باشه ریشه قدرت طلبی داره. با مزاحمت خیابانی ، پسری که در اجتماع از انواع و اقسام موقعیت ها و امتیازها محروم هست می خواد بگه " من هستم! من شاه این خیابانم! دخترها از دست من در این خیابان امنیت ندارند. پس من قدرتمندم!" هدفش همینه! والا با ایجاد مزاحمت خیابانی نیاز جنسی یک جوان ارضا نخواهد شد. خودش هم بهتر از هر کس می دونه.

 از اون ور هم پیرمرد ٦٠ تا ٨٠ ساله ای که با سواستفاده از عنوان پیشکسوت و نظایر آن -که در جامعه ما برایش مقام نیمه خدایی می آره -زنان جوان را در محل کار مورد آزار و اذیت جنسی قرار می ده اون قدرها نیاز جنسی نداره که احتیاج به این جریان ها داشته باشه! می خواهد به خودش ثابت کنه که هنوز رجولیت اش چنین و چنان هست. همین طور می خواد به مردهای جوان پیام بفرسته که اوست که شیر نر غالب این قلمروست. چه آن لات جوان خیابانی چه این ‍پیشکسوت مدعی وقار و ادب اما اهل آزارجنسی، دنبال ارضای یک نیاز جنسی نیستند. دنبال تثبیت سلسله مراتب قدرت هستند.

البته پیشکسوت سالاری زمینه را برای تعرضات جنسی در محیط کار فراهم می سازد. اغلب تعرضات را همنسلان من در لوای همین پیشکسوتان انجام می دهند. پیشکسوت لاف رجولیت می زند و عمل را همنسلان من انجام می دهند. قبح زدایی از عمل و حتی با شکوه نشان دادن آن و آن گاه سفید شویی آن و حمایت از مجرم همگی در لوای پیشکسوت سالاری انجام می گیرد.

در کشورهای دیگه هم که پیشکسوت سالاری نیست باز به نوع دیگه مناسبات قدرت هست و برای تثبیت آن از تعرض جنسی سو استفاده می شه. من در چارچوب فرهنگ خودمان نوشتم. نسخه ای که من می گم به درد چارچوب فرهنگی خاورمیانه امروز می خوره نه کشورهای غربی. یاد خاطره ای افتادم. سال ۲۰۰۳ که من در استنفورد بودم کم کم زنان جرئت می یافتند این مسایل را در محیط های دانشگاهی مطرح کنند. شکایت شان هم از یک پیرمرد ارمنی بود که بعد از فروپاشی شوروی به آمریکا مهاجرت کرده بود. پیرمرد گمان کرده بود همان طوری که در منطقه ما (قفقاز هم مثل ایران هست از نظر پیشکسوت سالاری. حتی غلیظ تر!) همه کار های آزار دهنده پیرمردان چشم پوشیده می شه زنان آمریکایی هم تعرضات او را به احترام سنش نادیده می گیرند. اما این اتفاق نیافته بود. به خاطر تعرضاتش به زنان در دپارتمان از کار بیکارش کرده بودند و بیچاره- آخر عمری- به فقر و فاقه گرفتار شده بود. پیشکسوت سالاری و آسیب های آن یک موضوع فرهنگی در منطقه ماست که ارمنی و مسلمان به یک سان گرفتار آنند.

منظورم رفتارهای جنسی آزار دهنده هست که زنان را معذب می کنه. والا گاهی پسرها در جوامع بسته که روابط دختر و پسر محدود هست متلکی معصومانه و به دور از بار جنسی می پرانند که ارتباطی بگیرند.
گاهی هم انصافا طبع طنز قابل تحسینی دارند و در متلک های معصومانه شان ذوق به خرج می دهند.
پیرمردها هم گاهی نیاز عاطفی برای مصاحبت با جنس لطیف و جوان دارند. اینها را درک می کنم و حسابشان را جدا می دانم.منظورم تقبیح رفتارهای آزارگرانه جنسی بود که راهی هست برای تثبیت سلسله مراتب قدرت! اینها مسئله طبیعت انسانی (یا حیوانی) نیستند. اینها نتیجه روابط و سلسله مراتب بیمارگونه جوامع هستند. در یک کشور هم ممکنه یک محیط بیش از دیگری به آن دچار باشه. یک محیط می تواند از محیط دیگر سالم تر باشه. مثلا ممکنه بین جامعه ریاضی ایران کمتر از جامعه فیزیک ایران باشه.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Co-dependent, narcissist and iranian sage

+0 به یه ن

در مورد شخصیت خودشیفته و شخصیت وابسته، روانشناسان غربی بسیار نوشته اند. من چون در دور وبرم شخصیت خودشیفته زیاد داشتم در مورد آن مطالعه زیاد کردم تا تبدیل به شخصیت وابسته خودشیفتگان پیرامون خودم نشوم.


شخصیت خودشیفته ، وابسته خود را از هستی ساقط می کند. بازی هایی به کار می گیرد که او را بنده خود سازد. آخر سر هم ناراضی است. زندگی وابسته و خانواده اش نابود می شود. شخصیت وابسته برای خودش زندگی نمی کند. برای رضای خاطر خودشیفته زندگی می کند.


پدیده خودشیفته و وابسته در همه جای دنیا هست. طوری که آن چه که روانشناس غربی توصیف می کند مو به مو با رفتارهای خودشیفته ایرانی می خواند.


اما اینجا ما پدیده ای دیگر هم داریم که غربی ها در موردش زیاد ننوشته اند.لابد برایشان موضوعیت نداشته. اون هم پدیده نصیحگران "با نیت خوب" هست که شدیدا نگران آن هستند که "دعوا می شه آبرومون می ره!"

اونها توی گوش آدم مدام می خوانند که تو کمر خدمت خودشیفته ببند که مبادا اختلاف بیافته،



این دسته بیشتر از خودشیفته ها، آزاردهنده هستند. در مورد خودشیفته ها می دانیم که بیمارند. اما اینها بیمار هم نیستند.


راستش من فکر می کنم پدیده استبداد در کشور ما به این پدیده حکیمان ناصح هم بی ارتباط نیست. مستبدان عموما شخصیت خودشیفته دارند. حکیمان ناصح ما هم مدام بقیه را تشویق به سواری دادن به او می کنند که مبادا دعوا بشه!


من یکی حاضر نیستم به خودشیفته سواری بدهم. همینجا هم هشدار می دهم اگر کسی بیاد و بخواد به من نصیحت کنه که جلوی بهمان خود شیفته کوتاه بیایم برخوردی خوشی از من نخواهد دید! 


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان

+0 به یه ن

بانوی ٧٠ ساله ای را که از بیست و چند سال خود را منصوب به سخنگویی اصالت خانوادگی کرده نمی توان تغییر داد. اما من سری نوشته را بیهوده منتشر نمی کنم.

سنین بین ٤٠ تا ٥٥ زمانی است که خانم های طبقه مرفه ممکن هست هوس کنند که به تدریج سخنگوی اصالت خانوادگی شوند. در این سنین و در این موقعیت بچه هایشان بزرگ شده اند، درسشان را خوانده اند، در شغلشان و خانه داری به درجه ای از پختگی رسیده اند. اگر شوهر و بچه های سر به راهی داشته باشند و تمکن مالی هم داشته باشند چالش زیادی در زندگی حس نمی کنند. چشم اندازی هم که بعد از این موفقیت های بیشتر و چشمگیرتر به دست آورند نمی بینند. سنی هست که ممکن هست وسوسه شوند که سخنگوی اصالت خانوادگی گردند. کار سختی هم نیست. در واقع، بعد از ایراد گرفتن از بقیه ساده ترین کار دنیاست.

کافی است گوش مفت گیر بیاوری و در مورد شکوه گذشته خانواده ات وراجی کنی. کسی هم در این مملکت مدرک از آدم نمی خواهد. به علاوه هر چه سن بالاتر می رود مخاطبان بیشتر مجبورند که به شما احترام بگذارند و حرف های شما را تایید کنند.




اما در این سری نوشته ها سعی کردم تشریح کنم که علی رفم راحتی سخنگوی اصالت خانوادگی شدن ، ضربات و آزارهای آن بر بدنه خانواده هسته ای (همسر و فرزندان)کم نیست.



ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان-قسمت اول


در بین طیف و قشری از همشهریان من ، مهمترین صحبت و دغدغه همین بحث اصالت خانوادگی است.  در واقع می نشینند و صحبت می کنند که جد فلان شخص صد سال پیش چه قدر ثروت داشته و ۶۰ سال پیش در خانه اش چه دستگاه هایی بوده است.  این موضوع برایشان  بسیار مهم و حیاتی است! بیشتر از آن که بشه تصورش را کرد برایشان مهم هست. ارزش هر فردی را بر این اساس می سنجند که بابابزرگش چه قدر ثروت داشته.  جالبه که در این بحث ها تمام حوادث مهم ۱۵۰ سال گذشته از مشروطه گرفته تا فرقه پیشه وری و اصلاحات اراضی و...... غایب هست. اصلا برایشان مهم نیست بابابزرگ یارو مشروطه چی بوده یا طرفدار استبداد. 

به طریق اولی مسایلی که امروز در جامعه اتفاق می افتد برایشان اهمیتی ندارد. مسایل معاصر مانند اعتراضات معلمان و کارگران، گردهمایی در تبریز در حمایت از  اعتراضات خوزستان و نظایر آن  در دایره رصد آنها قرار نمی گیرد. هیچ کدام از این موضوعات  از منظر آنها، آن قدرها مهم نیست. مهم آن هست که بدانند جد فلانی جزو ثروتمندان تبریز بوده یا خیر! حالا کنشگری اجتماعی پیشکش ! این افراد به بچه های خودشان ضربه می زنند. به خصوص زمانی که این «اصالت» خشک و خالی باشد و با میراث مادی قابل توجه (از قبیل باغ و زمین و مستغلات و جواهرات) همراه نباشد. درواقع سخنگوی اصلی اصالت، همین اصیل های بی میراث هستند! همسرشان عمری زحمت می کشد و پول در می آورد ، اما هرچه که به دست می آورند به حساب اصالت خانوادگی گذاشته می شوند. اینجا می خواهم در مورد ضرباتی که مادران مدعی اصالت به فرزند خود می زنند صحبت کنم. اما ابتدا می خواهم دو نکته را روشن کنم.


1)  اونهایی که اجداد ثروتمند داشتند و سهم الارث خوبی هم نصیب شان شده ، معمولا فقط در مواجهه با اختلاسگران و .... یادشان می آید پز اصالتشان را بدهند. در زندگی روزمره با بستگان درجه یک و دوستان و آشنایان خیلی لاف اصالت نمی زنند. مثل یک آدم نرمال رفتار می کنند. اما اونهایی که سهم الارثی دریافت نکرده اند گوش فلک را با یادآوری اصالت خود کر می کنند.  به همسر و بچه های خود هم لاف اصالت می زنند. چون که درجه اصالت فرزندانشان از اونها کمرنگ تر هست بچه های خود را هم نمی پسندند. مستقل از این که بچه هایشان چه قدر دستاورد علمی  و اقتصادی و هنری داشته باشند.

2)  

این خاندان های  اختلاسگر هزار فامیل که در حدود سی سال گذشته ثروت ایران را غارت کردند هم جزو مدعیان اصالت هستند. اما در این رشته نوشته موضوع صحبت من نیستند. اینها جنس شان فرق دارد. این قشر اختلاسگر امروزی ، میلیون ها مرتبه رذیلتر و پست ترند اما دست کم احمق نیستند! می دونند دنبال  چی هستند. روشن وسرراست: چاپیدن کشور و زالو صفتانه مکیدن خون مردم! وقتی می گویند فلانی اصیل هست منظورشان روشن هست: یعنی از آن دسته از هزارفامیل زالو صفت هست که  می شود با او، برای چاپیدن مردم و ثروت کشور ساخت و پاخت کرد. 

اصیل هایی که من مد نظر دارم دنبال چاپیدن کشور نیستند. دلشان به همان خوشه که بابابزرگ بابابزرگشان جزو ثروتمندان تبریز بوده. همین! اما آیا این دلخوشی ساده، بی آزار هست؟! نه خیر! روزگار بچه ها و همسر و داماد و عروسشان را سیاه می کند. در نوشته بعدی ام بخشی از دردها را می نویسم.


3)  یک معنای دیگه اصالت هم هست که در مسایل فرهنگی مطرح می شه. مثلا می گویند این لباس یا رقص یا موسیقی اصیل هست. اون صحبتش جداست. من واردش نمی شوم. فقط تاکید می کنم که در این بحث های اصالت که دغدغه شب و روز برخی از همشهریان من (البته خوشبختانه قشری کم شمار ولی کمابیش مرفه و  برخوردار) آن قبیل بحث های فرهنگی جای زیادی ندارد. اتفاقا نوازندگان موسیقی اصیل یا تولید کننده لباس های اصیل را هم مورد تحقیر قرار می دهند چرا که بابابزرگ هایشان اغلب جزو ثروتمندان آن زمان تبریز نبوده اند.




ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان-قسمت دوم

ثروت   پدر بابابزرگ در صد سال پیش برای آدم نون و آب نمی شود! اگر  میراث مادی ای  در کار نباشد باید زندگی را با تلاش خود ساخت. وقتی مادر دور آدم حصار می کشد که ما جزو اصیلان هستیم و دون شان ماست که با دیگران مراوده داشته باشیم فرزند امکان نمی یابد که  مهارت های اجتماعی لازم را برای ساختن زندگی بیاموزد.

 در اون اوایل جوانی که شخص خودساخته با زور و زحمت درآمدی می یابد و به زعم خود شاخ غول را می شکند و برخی لوازم را می خرد مادر با رخ کشیدن لوازم  و برو بیای خاندان اصیلش شخصیت او و همسر و یارانش را خرد می کند.

اندکی  که گذشت و پس اندازی برای سرمایه گذاری جمع شد مادر اصرار می کند که باید سرمایه گذاری با راهنمایی های خاندان اصیل من انجام گیرد. بزرگان خاندان های اصیل عموما متخصص «د وه بالاسی دوزتماخ» از سرمایه کوچک و بی مقدار جوانان خود ساخته اند. به علاوه،  جوانان خود ساخته را کوچکتر از آن می بینند که حق الزحمه شان را در صورت انجام کاری برایشان پرداخت کنند. مثلا اگر جوان یک وکیل باشد و کاری برای حل مسایل ملکی آنها انجام دهد معمولا از پرداخت حق الوکاله توسط بزرگان اصیل فامیل خبری نخواهد بود.  از منظر اصالت هم خیلی عیب و عار هست که آدم برود حقش را از یکی از این بزرگان اصیل بخواهد. اگر مهندس باشید وبرای آنها طرحی انجام داده باشید هم همین طور. حق الزحمه شما هپلی هپو می شود اما به فلان مناسبت ، در حضور تمام فامیل یک هدیه نسبتا گران قیمت  -که یک دهم حق الزحمه شما هم نمی شود- دریافت خواهید کرد.  اونهایی  که دربار  بزرگان اصالت  ول می پلکند تا از اصالت چیزی هم به آنها برسد، هاز دیدن هدیه گرانبها از شدت هیجان شیهه می کشند! شما هم از ترس  والدین مقید به اصالتتان باید دندان روی جگر بگذارید و رو نکنید که این  حاتم بخشی آنها یک دهم آن چه که برای کارتان می بایست می پرداختند نمی شود.

خانواده های« اصیل»، حتی اگر مقید به حق و حساب و درستکاری هم باشند باز هم برای سرمایه گذاری و شراکت مالی و .... مفت نمی ارزند. چرا؟! برای این که اینرسی شان اون قدر بالاست که در وضعیت اقتصادی بی ثبات این کشور همه فرصت ها را از دست می دهند. تا اینها بیایند و شجره نامه طرف معامله را در بیاورند و بسنجد که آیا جزو اصیل هاست یا خیر، فرصت های اقتصادی پریده اند.

برای این کار یک نفر زبر و زرنگ و آشنا با فرهنگ مردم و کوچه بازار می خواد که بره با محلی ها چای بخوره و گپ بزنه و ته و توی مورد سرمایه گذاری را در بیاره.«اصیل مصیل» ها اصلا چنین قابلیتی ندارند. اصلا به درد شراکت مالی یا گرفتن  مشاوره اقتصادی نمی خورند.


ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان-قسمت سوم

یکی از جملاتی که سخنگوهای اصالت خانوادگی  روزانه بارها تکرار می کنند آن هست که «من فلانی را آدم حساب نمی کنم». این سخنگو ها  نظر خود را معیار آدم بودن افراد می دانند. حقوق شهروندی و حقوق بشر و .... از منظر سخنگویان اصالت خانوادگی کشک هست.

وقتی می بینند شخصی بیرون از دایره و حصار تنگ اصالت مورد نظر آن تحسین فرزندانشان را برانگیخته، بلافاصله تاکید می کنند که اون فرد را آدم حساب نمی کنند. در دوران نوجوانی دوستی ها و.... خیلی محکم و عمیق هست. وقتی از مادر می شنوی که شخصی که تحسین ات را آن گونه برانگیخته  توسط مادرت آدم هم حساب نمی شود بدجوری به هم می ریزی. بد جورررری!

 اندکی که فرزند بزرگ تر می شود و شخصیت مستقل می یابد و احیانا برخی نظرات مادرش را در مورد اصالت خانوادگی نامعتبر می داند حتما از سوی مادر به او یادآوری می شود که خود او را هم مادر جزو آدم ها حساب نمی کند. خلاصه مهر مادری  سخنگویان اصالت خانوادگی چیز غریبی است. تعصب نتیجه عموی پدر پدربزرگش را دارد و شب و روز به فامیل او بودن تفاخر می کند و اگر کسی اندک انتقادی از او بکند رگ گردنش بیرون می زند که او فامیل اصیل من هست،  اما هفته ای چند بار به فرزندش می گوید که تو را آدم حساب نمی کنم و انتظار هم دارد که فرزند  هیچ به دل نگیرد چرا که آدم نیست که احساس داشته باشد.

بذارید یک کمی از این شیرین کاری سخنگویان اصالت بگویم تا بخندیم. خیلی خیلی اصیل ها اعتقادی هم به رعایت حریم خصوصی و در زدن به هنگام ورود به اتاق ندارند. ایرانی و خارجی هم ندارد.  خارجی اصیل هم همین طور هست.  یک فیلم قدیمی آمریکایی بود که در آن الیزابت تیلور نقش  عروس یک خانواده اصیل جنوب آمریکا (در این مورد باید بخوانید برده دار) را بازی می کرد. مادرشوهر او اعتقادی به در زدن نداشت و همین طوری می پرید وسط اتاق خواب عروس  و پسرش. ماجراهای پیش آمده احتمالی را هم خودتان تصور کنید. این البته یک درجه از اصالت هست که  نصیب هر کسی نمی شود. پدربزرگ چنین فردی باید از همه پدر بزرگ های اصیلان دیگر هم ثروتمندتر باشد!


ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان-قسمت چهارم

سخنگویان اصالت خاندان نصف بیشتر سئوالات اخلاق پزشکی را هم  برای خودشان حل کرده اند. معتقدند اگر فرزند بیماری ای شدیدتر و جدی تر از سرماخوردگی داشته باشد، راه حل اتانازی است. 

همچنین بیشتر سئوالات روانشناسی را هم حل کرده اند و در نتیجه نیاز به مراجعه به روانشناس نمی بینند. هر اختلاف خانوادگی که پیش بیاید  از دو حالت بیرون نیست: ۱) طرف جزو اونهایی هست که به اندازه کافی ثروتمند هست که با چسباندن خود به او  لاف اصالت زد. در این صورت کوتاه می آییم و تحمل می کنیم. ۲) طرف از منظر اصالت خانوادگی  ارزش ندارد. در این صورت طردش می کنیم..



ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان- قسمت پنجم


این مورد که می گم بیشتر مربوط به مادران نارسیست هست. در بین  سخنگویان خودخوانده اصالت خانوادگی قطعا خودشیفته زیاد هست.


گاهی برای فرزندان بزرگسال مشکلاتی پیش می آید که عرف جامعه ایجاب می کند مادر کنار بچه باشد . متعارف ترین آن زایمان یا بارداری سخت هست که به تجویز دکتر ، زائو باید مدت زیادی استراحت کند. عرف جامعه ما می گوید در این دوران سخت مادر زائو باید در کنار زائو باشد. 


مادران خودشیفته حال و حوصله زائوداری به مدت طولانی ندارند.

معمولا در جامعه ما کمتر کسی این جرئت را دارد که بگوید من نمی خواهم فلان کار را انجام دهم. معمولا شروع می کنند به بهانه آوردن و می خواهند تقصیر را به گردن دیگری بیاندازند.

البته این اختصاص به افراد خودشیفته یا اصیل ندارد. اکثر مردم ایران این جوری اند.  خاصیت خیلی بدی هم هست!


مادران خودشیفته به جای حمایت از فرزند بزرگسال خود به هنگام احتیاج، بهانه ای برای قهر کردن با او پیدا می کنند. می خواهند جلوی بقیه چنین جلوه دهند که هر چند مادر ایده آلی هستند که همواره حامی فرزند هست اما فرزندشان اون قدر بد هست که مستحق قهر هست.

خلاصه  نه تنها کمک نمی کنند بلکه با راه انداختن قهر و راه انداختن موج علیه فرزند خود بین فامیل و آشنایان حسابی به بچه شان حرص هم می دهند.


این ویژگی همه مادران خودشیفته هست. اما در خانواده اصیل، یک پدیده دیگر هم هست که غوز بالای غوز می شود: کارگران خانگی. کارگران خانگی آتش بیار معرکه می شوند و با تایید مرتب مادر خودشیفته او را بیشتر علیه فرزند خود تحریک می کنند. فرصت خوبی برای آنهاست که در دل خانم جا باز کنند. خانم هم کارگران دو-به-هم-زن را در این موقعیت مورد عنایات ویژه خود قرار می دهد. مادر خودشیفته هم به تایید روحی خدمه احتیاج دارد (چون ممکنه خواهر ویا شوهر خودش قهر با فرزند را- اون در شرایطی که بین مرگ و زندگی دست و پا می زند-تایید نکند) هم می خواهد این نمایش را بین آشنایان به اجرا بگذارد که "ببینید خانمی که نسبت به خدمتکارش این قدر مهربانه چه قدر نسبت به دختر خودش مهربانه! اما حیف دخترش بیشعوره و قدر این مادر مهربان را نمی فهمه!" این  نمایش هم که در جامعه ما خریدار داره.


خلاصه این که مادران خودشیفته در مواقع سختی و احتیاج نه تنها کمکی به فرزند نمی کنند نه تنها خودشان روی اعصابند بلکه یک لشگر از آشنایان هم علیه دختر بینوا که درسختی و تنگناست راه می اندازند.




اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از هواداری جامعه بی طبقه تا سخنگویی اصالت خانوادگی

+0 به یه ن

آیا به بانویی ۷۰ ساله که در حدود ۲۰ سال گذشته، تفاخر در مورد اصالت خانوادگی اش مهمترین دغدغه زندگی اش بوده می توان گفت که به این همه اصالت تو نه یک نون بربری می دهند نه ویزای دارغوزآباد؟

آیا می شه گفت این اصالت خشک و خالی ات (بدون هیچ نوع میراث از نوع ملک و جواهرات و ....)  دردی از تو دوا نمی کند؟!  آیا می توان به این بانو گفت که این اصالت به دردی نمی خورد جز این که یک حصار دور خودت با آن می کشی که اکثر افراد صادق و زحمتکش و مهربان در خارج آن قرار می گیرند. چه طور می شه به او گفت که  این که این حصار مانع از این می شود که به-روز باشی وبا زمان پیش روی.

آیا می توان به این بانو گفت  امروزه همه مهارت ها و آگاهی ها  را که به زعم سرکارعالی، در انحصار عده قلیلی از اصیل هاست،  هر کسی   با یک سرچ کوچولو در گوگل – و حداکثر ثبت نام در یک کلاس آموزشی چند جلسه ای- می تواند بیاموزد و در آنها از سرکارعالی و دوستان اصیلتان هم آگاه تر و ماهر تر شود؟! 

«چو دانی و پرسی سئوالت خطاست!»

 قطعا این بانو چنان در افتخار به اصالت خانوادگی اش غرق است و چنان همه کس را با این متر کذایی اصالت  می سنجد که قبول نخواهد کرد. 

این که همین بانو ۴۰ سال پیش خود ایده آل گرایی بود که به جامعه بی طبقه می اندیشید و ارزش هایی مثل اصالت از این دست را تحقیر می کرد، او را امروزه شنواتر و انتقاد پذیر نمی کند.

به راستی چه شده که این بخش از جامعه که امروز مهمترین دغدغه زندگی اش «اصالت» هست، عرض این ۴۰ سال این قدر واپسگراتر شده است؟!

هر اتفاقی (چه خوب چه بد) که در دنیا و در ایران و حتی برای فرزندان خودشان می افتد اهمیتی نمی دهند. انگار نه انگار! تمام فکر و ذکرشان این هست که همه افراد را با معیار اصالت بسنجند تا ببینند به داخل حصار ذهنی خود راه دهند و جزو اصیلان حلوا حلوا کنند یا بزنند توی سرش!  ششدانگ حواسشان چنان مشغول این موضوع هست که هیچ چیز دیگر را نه می بینند و نه می فهمند.


به قول انیمیشن زنگ انشا: «جناب مسئول! شاید باور نکنی اما تقصیر این عقب رفتن و واپسگرا شدن هم گردن توست. اگر راه رشد  اجتماعی و آزادی های مدنی را در سطح جامعه  نمی بستی امروز به جای این که این افراد در یک سری مهمانی با جمع محدود دنبال تفاخر برای اصالت باشند در نهاد های مدنی  ویا فرهنگی گوناگون کارها ی ارزشمند انجام می دادند. جناب مسئول! اگر این نسل را از آینده ناامید نمی کردی در گذشته دنبال افتخارات و اصالت نمی گشتند. جناب مسئول! اگر در اختلاس رکورد نمی زدی، گناه محتکران صد سال پیش را کوچک نمی دیدند و امروز نوادگانش را اصیل نمی خواندند....» 


اگر توفیق اجباری آن را دارید که فرزند یکی از این «اصیل ها» باشید شما یادتان باشد که به این اصالت نه یک نون بربری می دهند و نه ویزای دارغوز آباد! یادتان باشد که برای کامروایی در زندگی نیاز با ارتباط برابر با کسانی دارید که بیرون از حصار اصالت خانوادگی والدین تان قرار می گیرند. یادتان باشد آن چه در خانه به عنوان ارزش اصالت می آموزید در سطح جامعه نه تنها به هیچ دردی نمی خورد بلکه زنجیر پای شما در جهت رشد خواهد شد.

🍀@minjigh


پی نوشت: حدود ۲۵ سال پیش وقتی رمان بامداد خمار را می خواندم برایم عجیب می آمد که محبوبه وقتی با مرگ و غرق شدن فرزند خود مواجه می شود باز هم از این که صدای گریه مادرشوهر غیر اصیلش ایراد بگیرد دست بر نمی دارد. به نظرم طبیعی ترین  رفلکس انسانی  او ،  در آن موقعیت وحشتناک در آغوش کشیدن همدردش یعنی مادربزرگ بچه و مادرشوهرش باید بوده باشد تا اندکی از آن درد عظیم  و آن شوک بی نهایت را بکاهد.  نه آن که در اون شرایط هم دنبال ایراد گرفتن از صدای ناله یک نفر نااصیل باشد. اما بعد از این ۲۵ سال  رفتار متبخترانه او حتی در آن موقعیت هم برایم غریب نیست. در این ۲۵ سال به عینه دیده ام که همان کسانی که آرمانگرایانه هیچ خط کشی  بین انسان ها را بر نمی تافتند  امروزه حتی  از  عمه محبوبه بامداد خمار هم بیشتر دنبال خط کشی  اصیل -غیراصیل راه افتاده اند. تازه! محبوبه که خوبه! او فقط مادرشوهر «غیراصیلش» را اسفل السافلین می پنداشت. این افرادی که من می بینم آن قدر در خط کشی اصیل و غیر اصیل جلو رفته اند که مردن بچه ای را هم که پدر غیراصیل دارد بی اهمیت می دانند ولو این که مادر این بچه شخص خودشان باشد. احتمالا اگر محبوبه به سال ۱۴۰۱ می رسید مردن بچه خود از پدری نااصیل را هم مایه تاسف نمی دانست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لاف شوهرداری به سبک دوستان غربی

+0 به یه ن

بیشتر دوستان خارجی من همکارانم و خانواده های آنها هستند. نیک آگاهم که فیزیکدان ها و خانواده های آنها هیچ جای دنیا تیپیکال جامعه نیستند با این حال بد نیست درباره ارزش شوهرداری در میان این خرده فرهنگ بنویسم. همسران همکاران مرد که خود فیزیکدان نیستند اصرار دارند که نشان دهند که اون قدر به دغدغه همسرشان برای تحقیق و پژوهش اهمیت می دهند که خود هم سعی می کنند یک مقدار در آن باره مطالعه کنند. سعی می کنند برنامه زندگی را طوری بچینند که به کار پژوهشی او لطمه ای وارد نشود.

منظورم دوستان غربی هستند. در فرهنگ مدرن ایران که  اهمیت قایل شدن به نظرات شوهر جایی ندارد. در فرهنگ مادربزرگانمان هم شناخت و درکی از حال و هوای یک پژوهشگر نیست. نه شناخت و درکی هست و نه لزومی حس می شود که درکی صورت بگیرد! 

اما در فرهنگ های اروپایی خانواده محور مثل فرهنگ ایتالیایی یا فرهنگ اسپانیایی و از همه بالاتر فرهنگ یهودی غربی بسیار به این نکته توجه دارند. خانواده های دانشمند پرور یهودی این امر را در حد یک هنر بالا برده اند. در این مورد کتاب ها نوشته اند. 
خوشبختانه، بعد از ازدواج خیلی زود درک کردم که اگر بخواهم با همسرم زندگی زناشویی خوبی داشته باشم و در زندگی حرفه ای خودمان به عنوان زوج پژوهشگر موفق باشیم باید همه توصیه های شوهرداری وطنی را باید دور بریزم و از زنان غربی در این زمینه بیاموزم. 
خیلی زود و به موقع درک کردم زنان ایرانی در این باره چیزی ندارند که به من بیاموزند. طبیعی هم بود که نداشته باشند. چند صد سال انقطاع در زمینه پژوهش در حوزه تمدنی ما رخ داده است. اگر خواهر رازی یا دوست-دختران ابن سینا بودند شاید چیزی برای آموختن به من داشتند اما زنان معاصر دور برم چیزی برای آموختن به من در این زمینه نداشتند!
اونهایی که خودشان را مدرن می دانستند که شوهر را موجودی یرای سرکوفت زدن می پنداشتند نه شخصی که باید هوایش را داشت که بتواند در سطح عالی پژوهش کند.  همنسلان مادربزرگم مزورانه می گفتند "قدر شوهرت را بدان " اما زیرزیرکی در گوشم می خواندند که "این شوهر بیشعور تو چرا به جای این که به جای نان باشد به فکر آب هست. تحت فشارش بذار، برود در بازار معامله کند پول درآورد، برایت طلا و جواهرات بخرد! نه آن که "تحقیقات" کند. "
کلمه "تحقیقات" را با لحن تحقیر آمیز بیان می نمودند.
با این کلیه سن من ، خیلی کم بود به درستی درک کردم، نصایح به اصطلاح دلسوزانه و حکیمانه خانم بزرگ های فامیل نسخه شکست من خواهد بود. فهمیدم که اگر من بخواهم مانعی بین همسرم و شور زندگی اش (یعنی پژوهش در امر فیزیک) شوم در هر حال شکست می خورم. یا قبول می کند و افسرده می شود. یا قبول نمی کند و رابطه مان به هم می خورد. این را هم فهمیدم که پرستیژی که کارپژوهشی درست ودرمان در دنیا می 
آورد از پرستیژ طلایی که  خانم بزرگ ها درنظر داشتند بیشتر هست. خلاصه عقل کردم و به حرف هایشان گوش نکردم. به جایش تا می توانستم از خانم های یهودی دانشمند پرور آموختم.


یک نوع دیگه هم لاف و پز در بین غربی هایی که با فردی از فرهنگی "بسیار" متفاوت ازدواج می کنند مشهود هست. خیلی اصرار دارند نشان دهند که اون قدر فکر باز دارند و اون قدر "مالتی کالچرال" هستند که رسوم فرهنگ همسر خود را می آموزند و به آنها عمل می کنند.
راستش یک مقدار لاف و پز قضیه بیشتر از واقعیت به نظرم می آید. چون همان خانم ایتالیایی که با چینی ازدواج می کند و ادعا می کند تمام آداب و رسوم غذایی چینیان را آموخته، تحمل نمی کند که  دو شهر اون ورتر در خودایتالیا خانواده ها لازانیا را اندکی متفاوت از مادرش تهیه کنند!
به هر حال این ژست و لاف مولتی کالچرالیزم مد روز هست. اونهایی که دنبال لاف مد روز هستند این را هم یاد بگیرند. همان طور که از غرب آموخته اند که قربان صدقه سگ های خیابان بروند این را هم یاد بگیرند بد نیست. "افه" دارد!

اما اون  سعی و تلاش خانواده های دانشمندپرور غربی که در نوشته قبلی ام آوردم پز و ژست و لاف نیست. واقعا در این تلاش صادقند.
به واقع داخل فرهنگشان هست.


در سالهای اخیر ازدواج های زیادی بین ایرانی و غیرایرانی رخ می دهد. ازدواج بین ایرانی ها وغربی ها روال خود را می یابد. چه اعتراف کنیم چه بخواهیم انکار کنیم اون فرهنگ اون قدر هژمونی دارد که به طور طبیعی همه چیز سر جایش می نشیند. این ژست مالتی کالچرالیزم از جانب غربیان هم کمک می کند. البته به نظرم اون هژمونی اصل کار هست و این ژست حداکثر نما و رویه.

اما در مورد ازدواج با همسایه ها -که اون هم زیاد شده -یک مقدار باید فکر شود تا تفاوت های ریز فرهنگی مسئله ساز نشود. از خطه ما بیشتر با ترکیه ای ها وصلت می کنند. شباهت فرهنگی خیلی زیاد هست. اتفاقا در صورت شباهت بسیار ، تفاوت های کوچک به چشم می آیند. مثلا اگر با یک ژاپنی ازدواج کنید و او در مجلسی پشتش را به بزرگترها کند کاملا روشن هست که به دلیل تفاوت فرهنگی است. اما وقتی یک ترکیه ای که از خیلی جهات شبیه ماست این کار را می کند خیلی عجیب به نظر می آید.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قوانین ضد زن ایران گلی به سر مردان هم نزده!

+0 به یه ن


این همه محدودیت  و قوانین و ضوابط ضد زن در ایران هست اما دست آخر به مردها ی معمولی هم زیاد خوش نمی گذره. عملا همه این قوانین و محدودیت های ضد زن که در ایران -به خصوص در ۴۳ سال اخیر تحمیل کرده اند با یک واسطه سر مردها هم آوار می شه. یک اثر مستقیمش اینه که محدودیت ها برای زنان روحیه شان را کسل می کنه و اونها دق دلی و غرولندشان را سر مردان در خانه خالی می کنند. این همه محدودیت که روی دختران نوجوان  در سن بلوغ که می گذارند، باعث می شه دچار فقر حرکتی بشوند. به خصوص در حاشیه شهرها که مساحت خانه ها هم کم هست و عملا دختران نوجوان حرکتی ندارند. بعدش هم پوکی استخوان و خمودی و..... دنبالش هست. من وقتی این طبقه از زنان ترکیه ای  را با مشابه ایرانی مقایسه می کنم چالاکی زنان ترکیه ای مشهودتر هست. بار ضعف بدنی زنان ایرانی هم باز می افتد روی دوش مردان ایرانی. 
یک عده مرد بیشعور و خودخواه هستند که از این قوانین به نفع خود سو استفاده می کنند اما مردان معمولی که کمابیش منصف و باوجدان هستند از این قوانین زن ستیز ایران غیر مستقیم آسیب می بینند. فشارها رویشان مضاعف می شه.

رانندگی خشن

یکی از اولین چیزهایی که نظر توریست های خارجی را در تهران جلب می کند  رانندگی خشن و دور از گذشت )aggressive(
دختران هست! این هم باز واکنشی است در برابر این همه فشار و محدودیت روی دختران.
از فمینیسم نیست. در کشورهای غربی دختران این جور رانندگی نمی کنند.

🍀@minjigh

نکته گمشده در لاف های زنانه بانوان معاصر ایران


زنان ایرانی همه جور لاف می زنند. زنان خانه دار را بذارید لاف می زنند که قطعات تاورکرین را هم می شناسند.در یه مجلس که مسابقه لاف سر نترس داشتن هست خانمی از مقابله خود با شیر و ببر و خرس و پلنگ می گوید ، نیم ساعت دیگر در مجلسی دیگر، که نازنازی بودن مایه لاف هست از جیغ بنفشی که از دیدن یک سوسک کشیده و همه موجودات زنده را زهره ترک کرده می گوید.

در سال های دو هزار که چشم مان به جمال زنان روس در بلاد فرنگ باز می شد نوع لاف زدنشان برایم عجیب بود. همه اش می خواستند وانمود کنند که اون قدر مدرن و باکلاس هستند که اصلا روحشان خبر ندارد که به طور مثال در دنیا چوپان هم وجود دارد. آره جون عمه شان! 
برای من عجیب بود که نمی فهمیدند وقتی اون لاف را می زدند من به دیده تحقیر نگاهشان می کنم که نمی دانند بیرون از چند محله مسکو در دنیا چه خبر هست!
زنان ایرانی در امر لاف زنی و پز دادن هوشمندانه و به فراخور مجلس عمل می کنند. در یک صحبت ادعا می کنند با کمتر از ملکه انگلیس فالوده نمی خورند!در مجلس دیگر ادعا می کنند "من خودم هم اوشین هستم. خودم گوسفند های فلان روستا را بردم به چرا!" بسته به این که کدام مقبولیت دارد!
(طبیعی بود که زنان روس در آن دوره، دنبال لاف زدن باشند. از شهروندان ابرقدرت دنیا بودن به یکباره به آوارگی رسیده بودند. مجبور بودند خود را برای خودشان ثابت کنند.)


اما یک نکته هست که سالهاست زنان ایرانی در موردش هیچ لافی نمی زنند: شوهرداری. زنان همنسل مادربزرگم در این باره لاف می زدند. لافشان اغلب از این جنس بود که شوهرشان را تنها نمی ذارند. نه در وقت سختی و بیماری و نداری و نه در هنگام خوشی برای تفریح خودشان. اما این لاف بین زنان ایرانی ور افتاده. به خاطر مدرن و فمینیست شدن نیست. اتفاقا فمینیست ها لاف شوهرداری به سبک خودشان دارند که در نوشته بعدی ام به آن می پردازم.  علت این هست که قوانین و تبلیغات ضد زن ٤٣ ساله و برنامه هایی نظیر صحبت های آن خانم جلسه ای در شبکه یزد ، جامعه را از "شوهرداری" دلزده کرده. 
همسر خوب برای یک مرد بودن، دیگه در کشور ما ارزش خود را ازدست داده. نتیجه سیاست های غلط فرهنگی و قوانین ضد زن بوده.



🍀@minjigh

صحبت درباره "لاف شوهرداری" در ایران امروز اون قدر نامحبوب هست و اون قدر بیربط به نظر می رسد که دو تا متن کوتاهم در این مورد باعث شد چندین نفر از همراهان کانال آن را ترک کنند!
به هر حال، هدف من در این کانال گفتن حرف های محبوبیت برانگیز نیست. بیشتر برای دل خودم می نویسم. راجع موضوعاتی هم می نویسم که به نظرم مهم هستند.

قبلا نوشتم که در ایران امروز ، جامعه در کل و زنان جامعه (از میانسال تا جوان و نوجوان) حس نمی کنند که همسر خوب برای مردی شدن اهمیت و ارزشی دارد که بخواهند برایش تلاشی کنند.  علتش را هم من سیاستگذاری های حکومتی ضد زن و مردسالارانه در ٤٣سال اخیر می دانم. این سیاستگذاری ها، زنان را دلزده کرده.
منظورمن از تلاش برای همسر خوب بودن، تلاش برای باوفایی یا تلاش برای درک احساسات همسر و یا در نظر گرفتن موقعیت و شرایط وی… هست.  این قبیل تلاش ها اون قدر در ایران امروز از مد افتاده هست که حتی رغبت نمی کنند پز هم بدهند که من این قدر باوفایم یا آن قدر شرایط همسرم را درک می کنم. اما بین دوستان خارجی ام از این قبیل لاف ها زیاد شنیده ام.

درباره آن صحبت خواهم کرد.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مراسم نوروز سازگار با محیط زیست ما

+0 به یه ن

هر چند جشن نوروز از عهد باستان بوده اما فرمش به این شکلی که امروزه در سراسر ایران جشن گرفته می شه  بیشتر در دوره قاجار تکوین یافته.
در این دوره سنت های نوروز منطقه ما، آذربایجان را به کل ایران تسری داده اند.
اغلب سنت های نوروز سازگار با محیط زیست و اقلیم خشک و نیمه خشک ایران هست.
.با دو استثنا که هر دو تحفه قرن بیستم  هستند.
یکی ماهی قرمز سفره و دیگری ماهی سفید شب عید که سنت مردم مازندران بود که پهلوی ها به کل ایران تسری دادند

اگر این سنت در سطح مازندران باقی می ماند  خوب بود. اما اگر همه مردم ایران بخواهند شب عید ماهی سفید رودخانه ای بخورند نسل ماهی ور می افته. همه هم نخورند عده ای حسرت به دل می مانند که چرا نتوانستند ماهی سفید شب عید تهیه کنند. ماهی سفید پرورشی هم که چندان مالی نیست که آدم بخواهد در عید بخورد.

سنت غذای عید ما به جای ماهی سفید، دلمه هست. از قدیم اجداد ما هر چه لپه و برنج از غذای چند روز می مانند باهم قاطی می کردند و دلمه درست می کردند. یکی از دیگری خوشمزه تر!
حتی غذای شب عید هم در جهت جلوگیری از دورریز بود.


ماهی قرمز هم مشکلات زیست محیطی خود را دارد. اگر در تنگ کوچک از ماهی نگهداری کنیم به ماهی ظلم کرده ایم. اگر در تنگ بزرگ نگهداری کنیم آب هدر داده ایم. اگر در برکه ها و رودخانه های طبیعی رها کنیم به اکو سیستم آن ضربه زده ایم. (بهترین راه رها سازی در حوضچه های پارک هاست . در آنجا تخم پشه ها را می خورد و به جامعه نفع می رساند.)

🍀@minjigh

من برای فردا ظهر دلمه بادمجان درست کردم. مادربزرگم دلمه برگ مو برای عید درست می کرد. من هم بلدم دلمه برگ مو درست کنم. دو سال پیش از خاله مادرم یاد گرفتم و امسال چند بار خودم درست کردم. برگ هایش را خودم چیده بودم. اما الان من برگ مو ندارم. دلمه بادمجان درست کردم. همین هم خیلی سخت بود. وقت گیر بود. دلمه فلفل دلمه ای خیلی راحت تره. دلمه فلفل دلمه ای زود زود درست می کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا واقعا در جامعه امروز ایران، زن ها به مردها زور می گویند؟

+0 به یه ن

وقتی بحث فمینیزم پیش می آد، عده ای می گن «راجع به چی حرف می زنین؟ الان زنها هستند که به مردها زور می گن!» 

به نظر شما آیا واقعا چنین هست؟! 
جواب خود من این هست که علی العموم این طور نیست اما یک قشری از زنان هستند که در جامعه امروز ایران به مردهای دوروبرشان (به خصوص به شوهر  و برادر و پسر) زور می گویند. 
اگه گفتید این قشر از زنهای مورد نظر من کدامند؟! راهنمایی می کنم بیشتر زورگویی آنها به مردان خانواده شان از طریق محدود کردن تفریح های آنها هست. راهنمایی بیشتر می کنم: این زنها به زنهای دیگر که همفکر خودشان نیستند بیشتر هم زور می گویند. راهنمایی دیگر:  همفکران مذکر این زنان، نه تنها به اعضای خانواده بلکه به همه ملت ایران  زور می گن.  در واقع در جاهایی که دستشان بر می آید عمق نفوذ زورگویی شان فراتر از مرز های ایران پیش می رود.

هم نظرخودتان را بگویید. هم به طور خصوصی بنویسید ببینم حدس زدید منظورم کدوم قشر از زنان هست؟ البته  از انتشار نظر درست تان معذورم. حدس های نادرست را اما منتشر خواهم کرد.
اما خداییش او قشر از زنان خیلی زور می گن. از تورلیدر ها بپرسید به شما از تجربه هاشون می گن که چه طور شوهر های این زنها از دستشان نیاز روحی به سفر مجردی می یابند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حمایت مالی از دختران دبیرستانی و دانشجو، راهی برای کاهش صیغه بازی

+0 به یه ن

همان طوری که گفتم متاسفانه در سال های اخیر معضلی به نام صیغه و فرزندان ناشی از آن در بین طبقات محروم بیداد می کنند. بخش بزرگی از این معضل به این دلیل هست که این دختران از یک طرف نیاز مالی دارند و از سوی دیگر راهنمای خوبی ندارند که آنها را از خطرات و عواقب این کار آگاه سازد. 

مددکاران بنیاد کودک چنین آگاهی هایی را به دختران جوان مددجو می دهند تا از روی ناآگاهی به دام نیافتند. اگر ما کفالت این دختران را قبول کنیم مشکل مالی آنها هم حل می شود. در نتیجه، احتمال آن که از روی جهل و سادگی یا فقر و نیاز به آن سو روند پایین می آید.

البته آدمیزاد هست و هزار و یک احساس پیچیده و آزاد برای چیدن سیب "از آن شاخه بازیگر دور از دسترس!"
در بین همین مشاهیر ادب و موسیقی معاصر کشورمان کم نبودند کسانی که علی رغم تمکن مالی و آگاهی باز هم سراغ چیدن سیب رفتند. 


به قول "کچل" در "زنگ انشا"، دخترانمان آدمند و حق دارند امتحان کنند و اگر اشتباه هم کردند "محکم" حمایتشان می کنیم!

فعلا حمایت مالی شان کنیم که از فرط فقر و نیاز آن سو نروند.

زنگ انشا، موضوع انشا: ناموس:
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عشق و ازدواج

+0 به یه ن

❤️س:آیا عشق فقط عشق مادر به فرزند هست؟
ج: خیر!❤️

این ور و اون زیاد  (به خصوص از زنان ایرانی) می شنویم که عشق بین زن و مرد دروغه و تنها عشق دنیا عشق مادر به فرزند هست. در فیلم "ورود آقایان ممنوع"، مدیر مدرسه می گفت فقط دو عشق واقعی هست: ١-عشق مادر به فرزند، ٢- عشق بنده به خدا.

من درک زیادی از عشق مادری ندارم و در موردش نظری نمی دهم. اما عشق مرد به زن و زن به مرد یک واقعیت فیزیکی مشاهده پذیر و اندازه پذیر هست. عشق میزان دوپامین مغز را افزایش می دهد:

https://hms.harvard.edu/news-events/publications-archive/brain/love-brain

🍀@minjigh

"❤️آیا ازدواج با عشق خوشبختی می آورد؟❤️”

هیچ لزومی ندارد که همه ازدواج کنند. اما  برای اکثر افراد ازدواج با فرد مناسب و با عشق دو طرفه از مجرد ماندن بهتر هست.  این طوری بیشتر از زندگی لذت می برند و خصوصیات و ویژگی های خوب همدیگر را رشد می دهند.
برای اکثر افراد عشق یک  امر طبیعی است. هورمون ها در عنفوان جوانی به طور طبیعی افراد را به سمت عشق سوق می دهند. 

اگر یک دختر از ابتدا، به دلیل پیش داوری ها و کلیشه ها خاطرخواهان احتمالی را دست به سر کند احتمال این که عشق دو جانبه ای پیش بیاید کم می شود. اما اگر پیش داوری ها کنار گذاشته شود از ده بیست نفر خاطر خواه احتمالی در  محیطی مثل دانشگاه، بالاخره یک عشق و جاذبه دوجانبه هم بین دو نفر با میزان نرمال ترشح هورمون ها، شکل می گیرد.

فرض کنید عشق دوجانبه ای شکل گرفته باشد، طرفین هم به لحاظ روانی و همچنین جنسی، سالم و نرمال باشند (مرض هایی نظیر دوقطبی  یا … نداشته باشند). افرادی هم باشند که سرشان توی حساب وکتاب زندگی باشد و اهل ادا واطوار  نباشند. 
در این صورت دلیلی ندارد که این دو با هم خوشبخت نشوند. 

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل