کلیشه های مردستیز و ترک ستیز در جامعه ایران

+0 به یه ن

دو روز دیگه، روز مرد هست. هفته بعد چهارشنبه هم، روز زبان مادری است. به این مناسبت می خواهم نکته ای بگم که در دور وبر خودم زیاد دیده ام. در جامعه ایران، خوبی های مردهای ترک نسبت به همسر و فرزند دختر، نادیده  گرفته می شه و در کمال بی انصافی، به آنها انگ هایی کلیشه ای نظیر خشونت نسبت به زنان زده می شه. 
مثال های زیادی در ذهنم هست اما حوصله بازگویی آنها را ندارم. 

اما  با همجنسان و همزبانان خود که این کلیشه ها را  باور می کنند سخنی دارم.



١- برخی دخترهای آذربایجان -به خاطر این کلیشه ها -برای خاطرخواهان ترک خود، طاقچه بالا می ذارند.  
معمولا مردها، جذب دختری می شوند و عاشق باوفای زنی می گردند که ورژن مدرن تر و به روزتر  مادر  و مادربزرگشان هست. پسر از قومی دیگر -به احتمال قوی- عاشق دختران دور و بر خود خواهند شد که زبان و لهجه شان ورژن مدرنتر زبان مادرو مادربزرگشان باشد. کمتر احتمال دارد که عاشق دختری شوند که به سختی و با لهجه فارسی حرف می زند. 
اگر هم سراغ دختر آذربایجانی بیاید احتمالا به خاطر کلیشه "از ترک ها دختر بگیرید، به ترک ها دختر ندهید" هست.
 عموما، سر عشق و دلدادگی نیست.


عاشقان بالقوه یک دختر ترک آذربایجانی هم همان مردان دورو برشان هستند. 
برخلاف کلیشه،  اتفاقا مردهای خطه ما، نه تنها نسبت به زنی که عاشقش شده اند خشن نیستند بلکه اگر بتوانند دنیا را به پایش می ریزند. حیف هست به خاطر یک کلیشه بی اساس، خود را از این عشق های بالقوه محروم کنید.

٢-دکتر هلاکویی می گه اونهایی که به خاطر طاقچه گذاشتن به قومیت یا ملیت خود، می خواهند با یکی جز از قوم خویش عروسی کند معمولا در ازدواج شکست می خورد. من این را به عینه دیده ام که دخترانی که به خاطر کلیشه قلبی قره لیخ مردان ترک خواسته اند با مردانی از اقوامی که کلیشه برعکس در موردشان هست عروسی کنند
از همان جهت پشیمان شده اند. یعنی گرفتار یک مرد قلب قره از قوم دیگر شده اند. حالا دست کم مردان ما از این جهت اعتماد به نفس دارند. برای ثابت نمودن غیرت خود ، کار احمقانه نمی کنند (چون برایشان ثابت شده است). گرفتار قلبی قره ای شوید که این اعتماد به نفس را ندارد که واویلا می شود!! دایم بیخود گیر می دهد تا غیرت خود را به رخ کشد! مردان ترک دست کم به این نوع خودنمایی کمتر احساس نیاز می کنند.

٣-مردهای ترک آذربایجان معمولا میانه ای با ابراز عشق  ندارند. یک مقدارش برای این هست که فکر می کنند عمل باید گویای عشق باشد نه زبان بازی. اما مهمتر این که به دلیل عدم آموزش ادبیات ترکی ، کلمات کافی برای بیان احساس خود در زبانرس ندارند. معمولا، ابراز علاقه به زبان فارسی یا انگلیسی (حتی اگر به ادبیات این زبان ها تسلط کافی داشته باشند) کاری لوس و مصنوعی می دانند.
در نتیجه سکوت می نمایند. 

٤- اگر شوهرتان  یک کارآفرین هست و حس مسئولیت دارد که از زیر سنگ هم شده حقوق و مزایا و عیدی کارمندان و کارگرانش را فراهم سازد خیلی هوایش را داشته باشید. بدانید خیلی تحت فشار هست. به خصوص در ماه اسفند که زمانی است که داروغه ناتینگهام می افتد به جان کارآفرینان . ممکن هست تحت فشار سکته کند (همان طور که بسیاری از کارآفرینان آذربایجان در سال های اخیر علی رغم سلامت ظاهری و ورزشکار بودن سکته کرده اند). 
باری از دوششان بر دارید و سرکوفت اضافی نزنید. اگر شوهرتان سکته کند شما می مانید  و کوهی از مشکلات. هیچ کدام از اونها که شما را علیه شوهرتان به بهانه "مرد تُرک خشن بی احساس" بودن تحریک می کرد، یک لیوان آب هم دستتان نخواهد داد و یک گره از کارتان نخواهد گشود. اون وقت قدر اون مرد ترک خشن را خواهید فهمید.

٥-در حضور فرزندانتان، وقتی زنی ابله در مجالس زنانه  علیه مردان ترک داد سخن می دهد، با او هم آوایی نکنید!  فرزندانتان می بینند و با هر جمله ای که علیه مردان ترک می گویید، حس می کنند که شما دارید از پشت به پدرشان خنجر می زنید. با این هم-آوایی  دل  اون زن احمق را —که هیچ اثری در زندگی شما ندارد —به دست می آورید اما  غافل از این که باهر جمله احترام و منزلت خود را در دید فرزندان خودتان از بین می برید. 


٦- شما مادر محترم که شاکی هستید که دختران امروز  -که شامل دختر خودتان هم می شود -از ازدواج فراری هستند! آیا فکر کرده اید که یکی از علل، همین حرف ها علیه مردان ترک باشد که عمری در گوش دخترتان خوانده شده؟! 
چه انتظار  می شه داشت بعد از این همه خراب کردن ذهن دختران معصوم علیه مردان دور وبر شان؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما مرفهان بی درد و دغدغه هایمان!

+0 به یه ن

قسمت ١- ما مرفهین بی درد اتفاقا خیلی هم خوب دردها را می فهمیم و درک می کنیم!

وقتی از مسایلی نظیر حفظ محیط زیست، حقوق زنان یا حقوق زبانی و نیاز به آموزش ادبیات و زبان مادری می نویسیم، یک عده جلو می پرند و با لحنی از بالا می گویند که "مردم گشنه اند. شکم شما سیر هست به این مسایل فکر می کنید که ادای روشنفکرهای مورد پسند غربی ها را در آورید."
درد این افراد قطعا گرسنگی مردم فقیر نیست والا به جای دهن کجی به این و آن در فضای مجازی یک کاری برای آنها می کردند.
اما مایلم به طور مفصل به این نقد نه چندان سازنده بپردازم. این نقد چندین و چند ایراد دارد.

اولا، برای این که درد یک عده را درک کنیم و نسبت به آنها شفقت ورزیم لازم نیست ما هم همان درد را داشته باشیم. اتفاقا چند روز پیش نوشتم که مردها و خانم هایی مثل من که زایمان نکرده ایم با خانم های باردار و زائو مهربان تریم تا خیلی از زنان که خود زایمان نموده اند. تحریک برای آزار زنان باردار کار افرادی مانند مادرشوهر اوشین هست که خود چند شکم زاییده اند!

وقتی انقلابی حکومتی سرکوبگر را با حکومت سرکوبگرتری جایگزین می کند شکنجه گران جدید اغلب شکنجه شده های زندان های رژیم قبلی اند. این واقعیت که خود قبلا طعم شکنجه را چشیده اند آنها را با زندانی مهربان تر نمی کند. کاملا بالعکس! چون خود قبلا شکنجه دیده اند بهتر می دانند چه شکنجه ای سریع تر روح و روان زندانی را (علاوه بر جسم او) می شکند در نتیجه مستقیم می روند سراغ 
بدترین شکنجه ها.

برای فهمیدن درد فقرا لازم نیست آدم خودش فقیر و تحت فشار مالی باشد. اندکی شعور و انسانیت کافی است که آدم درد اونها را بفهمد.
با کفالت مددجویان بنیاد کودک می توانیم از نزدیک با دردهای طبقاتی آشنا شویم. این آشنایی خیلی دقیق تر و عمیق تر از آشنایی کسانی است که با زدن انگ "نفهمی به دلیل شکم سیری"، امثال ما 
را می خواهند خفه کنند. وقتی کفیل بنیاد کودک می شوید کم کم برایتان روشن می شود که چه قدر آن قبیل حرف ها و پرخاش ها بی اساس هست.
در نوشته بعدی ام شرح می دهم که اتفاقا مطالباتی نظیر حقوق زنان، محیط زیست، حقوق زبانی و …. نه تنها از مسایل دنیای واقعی جامعه امروز ایران سوا نیستند بلکه راه اصولی از میان بردن بسیاری از تبعیض هاست که اشکال حاد فقر و نداری را منجر می شود.

از هر که تمکن مالی دارد دعوت می کنم که کفالت کودکان مددجو در بنیاد کودک را برعهده گیرند.
برای ساختن آینده ای بهتر و بی تبعیض تر ما به شناخت این طبقه نیاز داریم. والا دوستی هایمان می شود دوستی خاله خرسه. مثل انقلابیون سال ٥٧ می ریزیم سر کارآفرین های دلسوز که شما مرفه بی درد هستید و اونها را قلع و قمع می کنیم. دودش می رود توی چشم طبقه کارگری که از کار بیکار می شود!

با مراجعه به سایت زیر می توانید کودک یا کودکانی  را به کفالت بپذیرید:


------------
تصور مخالفان جنبش زنان فانتزی و رویای خام هست یا تصورات موافقان آن؟!

تصور مخالفان جنبش زنان از خانواده همان تصویری است که سریال های دهه پنجاه میلادی در آمریکا ترسیم می کنند: ١- یک مرد مرفه و ثروتمند و خیلی macho در راس٢- یک زن زیبا با لبخندی دلنشین در حال خدمت (ترجیحا بلوند!) ٣- بچه های تر و تمیز و حرف گوش کن  در حال لبخند وبازی اما نه در حال فریاد ویا خرابکاری.


جالبه که  دستگاه تبلیغاتی ج ا هم همین تصویر دهه ٥٠ آمریکایی را بازتولید می کنه. فقط روسری و چادر برسر مادر خانواده می کنه و اسمش را می ذاره الگوی اسلامی. نمی دانم در بیلبورد های تبلیغ حجاب شهرداری تهران چه قدر دقت کرده اید. قیافه ها را تیپ غربی می کشند. لابد فانتزی کسانی که این تبلیغات را می پسندند آن هست که چادر که کنار رود یک مریلین منروی بلوند بیرون خواهد آمد!

مخالفان جنبش زنان نگرانند که طرفداران حقوق زنان این بهشت برین خانواده را بر هم زنند.
برسر موافقان جنبش می کوبند که شما شکمتان سیر هست و مسایل حاشیه ای مطرح می کنید!

در این که در واقعیت خانواده دهه ٥٠ میلادی  آمریکا تا چه حد از این تصویر رویایی به دور بوده ، مقالات بسیار توسط خود زنان غربی نگاشته شده. من هم قصد تکرار آنها را ندارم. اما آن چه مسلم هست واقعیت خانواده ایرانی هرگز این نبوده، نیست و نخواهد بود! بیخودی از این که بهشت خیالی توسط جنبش زنان ایرانی برهم زده شود نهراسید چون که همچین بهشتی  وجود ندارد!

این تصویر حتی به خانواده های ایرانی طبقه مرفه -حتی اگر بانو موهایش را هایلایت کند و خود را با عمل جراحی بینی به مریلین منرو شبیه سازد- نمی خواند. اما اینجا بحث مان در موارد اقشار تهیدست هست.
همان اقشار که با یادآوری مصایب شان قرار هست همگان از پی گیری مسایلی چون حقوق زنان، یا محیط زیست یا حقوق زبانی دست بکشند.


اتفاقا پی گیری حقوق زنان بیشتر برای همان اقشار هست. اقشاری که به واسطه جنسیت و فقر تحت ستم مضاعف هستند. به انواع و اقسام. فعالان حقوق زن ، مشکلات همان ها را بازمی نمایانند و درصدد چاره جویی هستند. 
من متخصص امر نیستم. مقالات فعالان زنان را در سایت های فمینیستی ایرانی بخوانید تا دریابید که اتفاقا این بحث ها برای حل مسایل برخی از تحت ستم ترین بخش های فقیر جامعه هست.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در هر چی هم شکست خورده باشند، در ریختن قبح صیغه موفق بوده اند

+0 به یه ن

در اوایل انقلاب، تلویزیون ج ا صیغه میغه تبلیغ نمی کرد. هنوز این چیزها قباحت داشتند.  تا این که در یکی از خطبه های نمازجمعه، رفسنجانی دانشجویان را به ازدواج موقت تشویق کرد. مانند خیلی از حرکت های ویرانگر ( خصولتی سازی، عادی سازی استثمار مستضعف و….) سنگ بنای این حرکت ویرانگر را هم رفسنجانی گذاشت. (حالا خیلی ها دارند از او مجسمه عدالت و آزادی می سازند!!)
من اون موقع بچه بودم و این حرفها برایم چندان اهمیتی نداشت. اما یادمه دانشجویان پسر خیلی به این موضوع ارجاع می دادند و به شوخی می گفتند مرجع تقلید ما رفسنجانی است.

از دهه هستاد، تبلیغ سیستماتیک صیغه و چند همسری از بودجه حکومت و توسط نهادهای حکومتی اوج گرفت.
نتیجه این شده که مردهای ولنگار جری شده اند.
کم نیستند زوج های پزشک که در زمان دانشجویی ازدواج کرده اند و پا به پای هم تلاش نموده اند تا از فقر دانشجویی به ثروت پزشکان متخصص برسند. زن هم به اندازه مرد -و شاید هم بیشتر- تلاش کرده تا این زندگی را بسازد. هنوز هم زیباست و جذاب. اما مرد با بیشرمی می رود سراغ صیغه ووقتی با اعتراضات زن رو به رو می شود با وقاحت صدایش را بلند می کند و می گوید که این حق من هست. این درجه از وقاحت را از کجا آورده؟! از همین تبلیغات بیست سی ساله ج ا.  هر چند صیغه از قدیم در کشور ما بوده ولی این درجه از وقاحت در کشور ما تازگی دارد. باور کنید مردان زمان قاجار را هم زنده کنید و شاهد این ماجرا نمایید حق را به زن خواهند داد نه به مرد! خود ناصرالدین شاه یا فتحعلی شاه هم این طوری صدا کلفت نمی کرد بگوید این حق من هست. سعی می کرد بهانه ای برای توجیه تجدید فراش بتراشد که زنان قبلی اش کمتر حرص بخورند.

زمان پهلوی دوم، فیلمسازان و نویسندگان مستقل و مردمی در قبح صیغه و چمد همسری و اثرات شوم آن بر خانواده زیاد می نوشتند و فیلم می ساختند. فیلم های  نصرت  کریمی یا 
رمان "شوهر آهو خانم" در نمودن ویرانگری  این قبیل کارها موفق بودند و به اندازه کافی در جامعه تاثیر می گذاشتند. بودجه ای هم از بیت المال صرف آنها نمی شد. خود مردم خریدار این تولیدات بودند.


این درجه از وقاحت و ریختن قباحت صیغه، نتیجه ٣٠ سال تبلیغ وسیع با بودجه کلان از درآمد نفت و مالیات های من و شماست. پولی که می بایست صرف آموزش های مفید  برای جامعه می شد صرف ایجاد این وقاحت ویرانگر برای خانواده ها شده است.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بلایی که تبلیغ سیستماتیک صیغه و چندهمسری بر سر جامعه آورده

+0 به یه ن

مدتی است که در شرح حال کودکان نیازمند بسیار می بینیم که حاصل ازدواج های موقتی هستند که پدر بی مسئولیت از آب در آمده و دررفته!  چند سال پیش از این خبرها نبود. تا چند سال پیش پدر کودکان نیازمند یا از دنیا رفته بودند یا هم از شدت کار و زحمت به بیماری دچار شده بودند یا در بدترین وضعیت، زیرفشارها کم آورده بودند و معتاد شده بودند.  این بساط صیغه  جدید هست! از دوستی که مددکار مجرب هست سئوال کردم آیا قبلا هم همین برنامه ها بوده و گزارش نمی دادید یا واقعا جدید هست؟ جواب داد که به واقع زیاد شده! 
سن بچه ها از ١٨ سال به پایین هست. این پدیده شوم از وقتی این گونه زیاد شده که نهادهای تبلیغاتی کشور پول بیت المال را صرف تبلیغ صیغه کردند و از آن قبح زدایی نمودند.

در بین طبقات مستضعف چنین معضلی را به وجود آورده. بنیان خانواده های طبقه متوسط را هم جور دیگر بر هم می زند. 
 مردانی را که میل عیاشی دارند وقیح و گستاخ می سازد. شاید بگویید این چیزها از قدیم هم بوده. بله! بوده ولی این وقاحت و حق-به-جانبی مرد عیاش و خیانتکار است که در خانواده های  نیمچه مدرن جدید هست. من به خانواده های سنتی پنجاه سال پیش کاری ندارم. اونها سیستم زندگی شان چیز دیگه ای بود.
اما در خانواده های نیمه مدرن که زن و مرد دوشادوش هم زحمت می کشند و به تمکن مالی می رسند بعد مرد شروع به عیاشی می کند دعوا پیش می آید!
وقتی مرد با استناد به این همه برنامه تبلیغی درباره صیغه، خودرا محق می خواند خشم زن صد چندان می شود. طفلک بچه های این خانواده ها! داغون می شوند! داغون!
قبل از انقلاب فیلمسازانی  مثل نصرت کریمی صیغه و چند همسری را هجو می کردند. اون موقع در میان تحصیلکرده ها این کارها قباحت داشت. الان کلی از بودجه مملکت صرف آن می کنند که قباحت زدایی کنند. اثرات مخرب این تبلیغات بر خانواده ها را می توان به عینه دید. 

حضرات عیاشان هم جالبند! بعضی هاشون نه ج ا و نه اسلام را قبول ندارند اما وقتی به عیاشی وقیحانه و گستاخانه می رسند صد در صد موافق تبلیغات صدا وسیما و سایر نهادهای حکومتی در این زمینه می شوند.

پی نوشت: من نمی خواهم بگویم ازدواج موقت همیشه و در همه حال غلط هست. شاید برای بیماران سخت که ازدواج دایم میسر نیست اما نیاز جنسی دارند راه حل مناسبی باشند. اما اونی که تمکن مالی برای حمایت از کودک ندارد غلط می کند صیغه می کند و کودکی به وجود می آورد. اونی که همسری وفادار دارد غلط می کند با صیغه یکی دیگه به او خیانت می کند و بعد در خانه با گستاخی لرزه بر اندام فرزند می اندازد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

درد زایمان

+0 به یه ن

ما ها که باردار نشده ایم (خانم هایی مثل من که بچه نداریم + تمام مردان دنیا) عموما با خانم های باردار و مادران نوزادان مهربانیم و خیلی ملاحظه شان را می کنیم. چون فکر می کنیم بارداری و زایمان و شیردهی مسایل سخت و پیچیده ای هستند خودمان را موظف می دانیم که تا می توانیم شرایط آرام برای بانوان باردار به وجود بیاوریم. اصلا جرئت و جسارت بر این که جز این عمل کنیم نداریم.

ظلم و زور بر زنان باردار را کسانی مانند مادرشوهر اوشین به همراه مردان تحت تاثیر آنها روا می دارند. افراد بدجنسی  که خود زایمان  کرده اند و ترس از زایمان برایشان ریخته. اونها نسبت به زنان باردار دیگر قسی القلب می شوند.
معمولا اون قبیل زنان -با این که ظاهرا طرفدار مردسالاری و پدر سالاری هستند -اما چند مرد را روی انگشت می چرخانند و هر از گاهی این مردان ضعیف را به جان زنان دیگر از جمله زنان باردار می اندازند.

هرچند تخصص من نیست اما از روی شنیده ها نکاتی را می خواهم بگم.
اولا سختی زایمان ظاهرا فقط برای انسان هاست. حیوانات در طبیعت این همه سر زایمان تلفات ندارند. ظاهرا در مسیر فرگشت ، یک جهش اتفاق افتاده که جمجمه آدم بزرگ شده که راه را بر تکامل مغز باز کرده. اما نتیجه اش این شده که زایمان این "کله گنده" برای مادر سخت و دشوار گشته. (حالا خوشبختانه ملاج هست. اگر نبود از این هم دشوار تر می شه.)
به علاوه، برای موجود دو پا زایمان و بارداری سخت تره.


من یک دوست دارم که ماماست. روزانه دست کم بر سر زایمان دو زائو حاضر شده. او می گه که به عمرم ندیدم دو بارداری و دو زایمان شبیه هم باشند! می گه هرکدام یک شکل هستند برای همین هست که مامایی هنره!

ظاهرا حق در مورد پیچیدگی زایمان با ماست که زایمان نکردیم نه مادر شوهر اوشین که چندین شکم زاییده!  شاید اون چند شکم که مادر شوهر اوشین زاییده پیچیدگی خاصی نداشته اما تجربه مادرشوهر اوشین در مورد زایمان کجا و تجربه دوست ماما ی من کجا؟ کل زایمان هایی که یک زن می تونه در طول عمرش انجام بده، تنها تجربه یک هفته یک ماماست. بنابراین ماما ها در مورد اظهارنظر در مورد زایمان شایسته ترند تا مادرشوهر اوشین!
نکته ام اینه که به تحریک فلان مادر شوهر اوشین، نیافتید به جان بهمان زن باردار. توی زمین مادر شوهر اوشین بازی نکنید. البته این روزها فکر نکنم پسری با همسر باردارش در خانه به تحریک پیرزن های فامیل بدرفتاری کنه اما همه بدجنسی ها به محل کار منتقل شده. محل کار اغلب جرثومه بدجنسی هست. به خصوص اگر مادر باردار در کنار کار ، در حال گرفتن فوق لیسانس یا دکتری باشه همکاران بدجوری حسادتش را می کنند و بدجوری می خواهند رئیس را به جان او بیاندازند.  برای همین این مطلب را نوشتم، حواسمان به مادر شوهرهای اوشین در محل کار باشه تا به تحریک اونها تبدیل به دیو دو سر نشویم!

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آموختن فرزند داری به شیوه لقمان حکیم!

+0 به یه ن

می دانم این حرفی که می خواهم بزنم باعث خواهد شد که عده بسیاری از من بدشان بیاید.
اما خودسانسوری نمی کنم و حرفم را می زنم.


وقتی فرزندان والدین سرشناس و مایه دار -خدای ناکرده- اقدام به   خودکشی یا قتل نفس دیگر   می کنند، من برای این والدین حس دلسوزی ندارم بلکه آنها را مقصران اصلی می دانم.
در مورد خودکشی، دلسوزی ام برای قربانی هست که آن قدر از دست نفهمی های آن والدین زجر کشیده که فنا را بر بقا ترجیح داده. در مورد قتل هم دلسوزی ام منحصر به خانواده قربانی قتل هست که جگر گوشه شان را به خاطر تربیت غلط یک خانواده بیشعور از دست داده اند.

اگر این اتفاقات در خانواده ای فقیر بیافتد شاید علت چیزی باشد که خارج از کنترل خانواده بوده و در نتیجه قضاوت نمی کنم. اگر علت خودکشی بیماری جسمی شدید بوده من باز هم قضاوت نمی کنم. اما وقتی فرزند به ظاهر سالم یک خانواده مایه دار و سرشناس، دست به چنین عملی می زند من در دل، والدین وی را مقصر می دانم. 
می دانم به من ایراد خواهید گرفت که  خانواده را ندیده و نشناخته  قضاوت می کنم و مقصر می دانم. ببینید! اگر فرزند شان را غرق در محبت و عاطفه بزرگ می کردند کار به اینجاها نمی کشید. معمولا این اتفاق ها، برای فرزندان خانواده هایی می افتد که از بیرون خانواده هایی رویایی و همه-چی-تمام به نظر 
می رسند.
همین هم باعث می شه که من درباره شان بدتر هم قضاوت کنم! عوض این که فکرشان را بدهند تا بچه شان را سیراب محبت کنند فکرشان را داده اند که در برابر بقیه ظاهر سازی کنند و خود را چنان نشان دهند که نیستند!

چیزی که باعث شده من این مطلب را بنویسم (با این که می دانم موج حملات را به من منجر خواهد شد) آن هست که این قبیل والدین بعد از دسته گل به آب دادن فرزند خود، باز هم دست از ظاهرسازی های پوچ بر نمی دارند. حتی از مرگ یا ارتکاب قتل فرزند خود هم سوژه ای ترتیب می دهند تا مورد توجه واقع شوند. نگرانی من از مورد توجه واقع شدن آنها نیست. مشکل این هست که ارزش های غلطی را در جامعه در این اثنا ترویج می کنند. کسانی هم که با آنها همدردی می کنند خریدار ارزش های غلط آنها می شوند. روش های تربیتی غلط آنها به عنوان ارزش در بخشی از جامعه جا می افتد و بازتولید می شود.


در کشور های توتالیتر، حکمرانان برای مردم مرتب "نمونه" و "اسوه" و "الگو" معرفی می کنند: مادر نمونه، معلم نمونه، کارگر نمونه و…..
تو گویی افراد از خود شخصیت و علایق ویژه ندارند و باید به خود فشار بیاورند تا در قالب تنگ الگو ها و اسوه ها و نمونه هایی که به آنها معرفی می شود بگنجند!
(در جوامع آزاد، به جای الگو، الهام بخش معرفی می شود.)

آن قبیل والدین هم در آن  هیری ویری که دارند جلب توجه می کنند فرزند خودشان را به عنوان "اسوه جوانان" معرفی می نمایند. کسی نیست به آنها بگه که تو که هستی که اسوه هم معرفی کنی؟! تقصیرها را می اندازند گردن کسانی که هیچ تقصیری عموما ندارند.
چون پولدار هستند یک عده سطحی هم فکر می کنند لابد حق با آنهاست. از روش های تربیتی آنها پیروی می کنند و زندگی  فرزندان خود را  سیاه می کنند.

به نظرم بهتره این والدین را که برای جلب توجه مسایل زندگی خود را به فضای مجازی می کشند بنگریم و همچون لقمان از آنها فرزندداری بیاموزیم. ببینید کدام رفتارشان ممکن هست باعث شده فرزندشان به اونجا کشیده شود. ما این رفتار را تکرار نکنیم و اگر دیدیم نزدیکانمان با فرزندشان همان رفتار را انجام می دهند در خلوت تذکر دهیم. این مسایل شوخی بردار نیستند!


اون نگرش که زمانی صدا وسیما و… در گوشمان می خواند یا در پشت کامیون ها و وانت ها می نویسند که از والدین، هیچ گاه ضرری به فرزند نمی رسد با واقعیات و نیز آموزه های روانشناسان  و کارشناسان نمی خواند. اتفاقا والدین به انواع مختلف به فرزندان خود آسیب می رسانند. من به آموزه های روانشناسان بیشتر از نوشته های پشت کامیون در مورد بی کلک بودن مادر و نظایر آن اعتماد دارم! 

با مطالعه رفتار های ابلهانه این دسته از والدین ، رفتار های آسیب رسان تر را خواهیم آموخت.
🍀@minjigh

جذابیت الگو های کرمو


مشاهده من نشان می ده که الگو های خراب خیلی جذابیت و گیرایی دارند. 
استاد رهنما چهار سال آزگار، زحمت می کشه که دانشجوی دکتری را طوری بار بیاره که اهل پیچاندن و سمبل کردن و آب به مقاله بستن نباشه.  سخت کار می کنه که سواد دانشجو سوراخ دار نباشه و با بلغور کردن چند اصطلاح و عکس گرفتن با چند فیزیکدان مشهور و در اینستا گذاشتن حس "خود فیزیکدان بینی" نکنه بلکه عمیقا مفاهیم را یاد بگیره و شیوه پژوهش اساسی را بیاموزه.
دانشجو را به همایش های بین المللی معتبر می فرسته اما دانشجو سالی یک بار در همایشی دو سه روزه شرکت می کنه که در آن چند نفر از سخنرانان از اونهایی هستند که سمبل کار هستند و  فقط بلدند ژست بگیرند و چند تا اصطلاح را بلغور کنند.
دانشجو از برکت درسی که  از استادش آموخته می فهمه که این یارو چیزی بارش نیست و فقط چهار تا اصطلاح را که گوش بیسواد تر از خودش را پر می کنه بلغور می کنه. اما خوشش می آد.  با خود می گه "من که همین الان هم از این یارو با این همه ژستش بیشتر می دانم! چرا خودم را زحمت بدهم ؟! من هم همین ژست را می گیرم و خر خود را می رانم!" اون افراد را الگوی خودش می کنه و زحمات استاد را بر باد می ده.


همین طور بسیار دیده ام که افرادی که زندگی آشفته ای دارند و طلاق های چرکین پشت سر گذاشته اند عده ای را جمع می کنند و بعد از مظلوم نمایی های فراوان و ساختن دیوی دو سر از همسر سابق ، به بقیه درس زندگی می دهند. واعجبا که این درس های زندگی این افراد شکست خورده چه شاگردانی هم می یابد! 
با خودشان نمی گویند این شخص اگر  درس زندگی می دانست کارش به اینجا نمی رسید!
آدم درست و حسابی که طلاق می گیرد دو علت دارد :١- حس می کند راهش با همسرش جداست. چنین کسی نمی آید پشت سر همسرش صفحه بذارد. فقط می گوید دریافتیم که راهمان را بایدجدا کنیم.
٢- همسرش واقعا بد هست. در این صورت زود تر می خواهد گذشته را پشت سر بذارد و گذشته تلخ را فراموش کند.دیگه نمی نشیند علیه او سالیان سال بدگویی کند.
برای من بارها پیش آمده که پای درددل های افراد طلاق گرفته نشستم تا دلشان  را نشکنم و آرامشان کنم. اما بعدا دیدم خودآنها هم کمتر از همسرش ایراد نداشتند. اغلب از خود رفتارها و اعمالی بروز دادند که من در دل گفته ام "بیچاره همسر سابق اینها که چه زجری از دست اینان کشیده!" . دیگه وقتم را با گوش دادن به درددل های این قبیل افراد،  تلف نخواهم کرد. 
در واقع سعی می کنم از هر که علیه همسر سابقش بعد از گذشت سال ها هنوز بدگویی می کند دوری کنم. از چنین کسی جز بدی به آدم نمی رسد! برخی می نشینند پای صحبت هایشان که به زعم خود درس زندگی بگیرند!


بر اساس همین نوع مشاهدات نگرانم که اون والدین ثروتمند و سرشناس هم که بچه قاتل یا اهل خودکشی تربیت می کنند و بعد از خرابکاری بچه شان ، باز هم از رو نمی روند و خانواده خود را "اسوه" یا "نمونه" معرفی می کنند، دنباله رو و مقلد بیابند. دنباله رو ها و مقلدانی که با اقتدا به آنها بچه های سرخورده و خطرناک بار بیاورند.
این همه برنامه در اینترنت و تلویزیون در مورد روش های تربیتی درست هست اما مانند همان جریان استاد راهنما و دانشجو، می ترسم والدین اینها را الگو و راهنمای خود قرار دهند.


🍀@minjigh

مادر مقدس؟!

اخبار و جنجال هایی که هر از گاهی در مورد خودکشی یا گاه قتل توسط  فرزندان نوجوان زوج های مرفه و برخوردار تحصیلکرده با موقعیت اجتماعی بالا می شنویم، تنها نوک کوه یخی است. به ازای هر پسر نوجوان که در این خانواده ها جان خود را می گیرد چند دختر نوجوان هم هستند که اقدام به خودکشی می کنند اما خوشبختانه نجات می یابند. برخی از این دخترها بر سر پل های شهر می روند تا خود را پرت کنند ولی خوشبختانه رهگذری مانع می شود وبرخی سمومی  می خورند و معده شان را شست و شو می دهند.
نمی دانم آمار واقعی خودکشی کمتر شده یا بیشتر شده. در هر حال بیشتر از گذشته، اخبار آن پخش می شود.

زمانی هم که ما نوجوان بودیم  اقدام به خودکشی در میان دختران نوجوان در خانواده های سرشناس تحصیلکرده کم اتفاق نمی افتاد. منتهی اون موقع خانواده ها محافظه کارتر بودند و اسرار را بروز نمی دادند. نمی دانم یادتان می آید یا نه؟! اما سالی یکی دو بار می شنیدیم دختر فلان خانواده "سویس کالباس"خورده، مسموم شده ودر بیمارستان بستری شده. بیچاره کارخانه های "سویس کالباس!!!"
حالا درسته که سویس و کالباس خیلی غذای سالمی نیستند و نباید در خوردن آنها افراط کرد اما اون قدر هم ناسالم نیستند که کسی با خوردنش چنان مریض شود که لازم شود معده اش را شست وشو دهند و چند روز در بیمارستان بستری گردد!
به هر حال ما که خود نوجوان بودیم خبردار می شدیم که اصل قضیه چه بوده. "سویس و کالباس" گناهی نداشته اند.
اغلب این موارد اقدام به خودکشی بودند .
فشار هایی که روی دختران نوجوان می گذاشتند گاه به اینجاها ختم می شد.

باز خوبه که الان مدارس غیر انتفاعی مشاور روانشناسی دارند واندکی مشکل را حل می کنند تا کمتر نیاز به انداختن تقصیرها برسر کارخانجات سویس و کالباس افتد!
از همین مشاوران شنیده ام که آن چه در مورد مشکلات فرزندان خانواده های سرشناس تخصیلکرده در فضای مجازی رو می شود تنها نوک کوه یخی (آیسبرگ) است.

از یک سو مرتب خبر خودسوزی و خودکشی مردان میانسال از طبقه کارگری را می شنویم که در اثر فشار اقتصادی به این نقطه می رسند و از سوی دیگر خبرهایی از این دست در مورد فرزندان خانواده های برخوردار می شنویم. فوری قضیه "اصالت" و "نوکیسگی" را پیش نکشید و گمان نکنید اگر بابابزرگ کسی در خانه فرش بزرگ و لامپا و سماورمارک نیکلای داشته باشد حتما فرزندانی تربیت خواهد کرد که شاد و سرحال هستند و اقدام به خودکشی نمی کنند. در بین فرزندان خانواده های "اصیل" هم از این اتفاقات زیاد می افتد.
مگر در خانواده های سلطنتی در سراسر دنیا کم از این مسایل هست؟!!!
در بین خانواده های سلطنتی و اشراف قدیمی 
حتی بیشتر از خانواده های نوکیسه و …. از این اتفاقات داریم.
(یک عده اون قدر به مفهوم پوسیده وگندیده اصالت چسبیده اند از این مشاهده نتیجه خواهند گرفت پس اختلالات روانی هم خوب هست که بین اصیل ها و اشراف فراوان هست!)


سه موضوع هست که به ذهنم می رسد:

١- در خانواده های سرشناس و برخوردار فشار زیادی روی بچه ها هست که در رشته خاصی (معمولا پزشکی) تحصیل کنند ولو این که با علایق شان متضاد باشد.
همین موضوع ضربات فراوانی بر روح وروان آنها وارد می آورد.


٢- در خانواده هایی که زن و شوهر هر دو شغلی با آینده مالی خوب دارند تا به موقعیت مالی خوب می رسند دردسر ها شروع می شود. شلوار آقا دو تا می شودو… خانم هم شروع به انتقام می کند. این وسط بچه ها له می شوند.

٣- این روزها نگهداری سگ و گربه خیلی مد شده. خیلی ها از روی مد یا هوس سگ یا گربه  نگه می دارند ولی به تدریج شدیدا به آن وابسته می شوند. بچه های طلاق معمولا وابستگی بیشتری پیدا می کنند و کمبود های عاطفی خود را از این طریق جبران می کنند. اگر یکی از والدین اون قدر بیرحم و  قلدر و نفهم باشد که فرزندش را مجبور به ترک حیوان خانگی مورد علاقه اش کند او را بدجوری داغون می کند. 
ندیمه ها هم که این قلدری از روی نفهمی را به عنوان قدرت نشان دادن وی، خواهند ستود!

خوشبختانه در اینترنت و …. نظرات کارشناسان هست که چه باید کرد که فرزندان به لحاظ روانی سالم بار بیایند. اما این خانواده های سرشناس برخوردار خود را عقل کل می دانند و نیازی به استفاده از آنها نمی بینند. یک عده ندیمه هم در دور وبر دارند که دایم آنها را به به چه چه می کنند و مانع از این می شوند که کاستی های خود را در امر فرزند داری متوجه شوند تا این کار از کار می گذرد. اون موقع هم کاسه و کوزه را بر سر دیگران می شکنند. از کارخانجات سویس کالباس گرفته تا …

وقتی فرزند یکی از این خانواده های سرشناس خود را ازبین می برد، ندیمه ها، هاله ای از تقدس دورمادر می تنند تو گویی -استغفرالله- مریم عذرا ست و فرزندش عروج کرده. هر انتقادی به وی را به شدت می کوبند. 
نه تنها تقدسی در میان نیست بلکه این نوع اتفاقات شوم در خانواده های سرشناس، بیش از همه  نتیجه نفهمی والدین هست.
🍀@minjigh

پی نوشت:
اینجا صفحه من هست و هر چی دلم می خواد می نویسم اما می دونم که در جمع هایی بالاتر از ٦-٧ نفر، زیر سئوال بردن تقدس مادری که فرزندش خودکشی کرده همان قدر برای آدم دشمن می آفریند که  اظهار نظر درمورد خوبی  یا بدی پهلوی!
اگر آدم بخواهد در جمعی دشمن پیدا نکنه بهتره در این باره ها سکوت کنه و نظری را ابراز نکنه.

حالا که این دو مقایسه را کردم اتفاقا یاد فیلم "من و ملکه" ساخته ناهید پرسون سروستانی افتادم که مستندی است که یک چپگرای سابق در مورد فرح دیبا (ملکه سابق) ساخته.
فرح در فیلم کوشش می کنه که از فیلم برای تبلیغات خودشان بهره برداری کنه که البته استعداد خوبی هم برای این کار داره تا جایی که فیلمساز هم در آخر فیلم به هوادارنش می پیونده و عملا مریدش می شه.
فیلم چند سالی بعد از خودکشی دختر فرح و چند سالی قبل از خودکشی پسرش ضبط شده. با هم سر قبر دختر هم می روند. فرح در فیلم خودکشی را نتیجه انقلاب ٥٧ می دونه و ….
شاید اگر دراون زمان سعی می کرد به عنوان مادر تحلیل درست تری از فرآیند روانی  پیچیده که به خودکشی منجر می شه کسب می کرد می توانست جلوی خودکشی فرزند دیگرش را بگیره. 
اما ترجیحش این بود که خودکشی فرزندش را هم به دلایل سیاسی نسبت بده و از اون هم بهره برداری تبلیغاتی برای سلطنت بکنه.
در هر حال  هر دو فرزندش در غربت و به دور از او جان خود را گرفتند. علی الاصول برای یک مادر نباید کار سختی باشه که بفهمه فرزندش افسرده هست  واگر بفهمه نباید تنهایش بگذاره. 
(من بعد از سی سال با همکلاسی دوره ابتدایی ام دو پیامک یک خطی رد وبدل کردم و سومی این بود که "اتفاقی افتاده ؟! ناراحتی؟!" و جواب این بود که "هفته پیش مادربزرگم فوت شده!" 
چه طور ممکنه یک مادر  با صحبت با فرزندش نفهمه که در دل فرزند غوغاست؟! مگر آن که چنان غرق در ژست و ظاهر سازی باشه که این مسایل اساسی زندگی اولویت خودش را از دست بده!)
برای کسی که دوستانی داره که برای شرکت در مزون لباس هواپیمای شخصی برایش می فرستند تهیه بلیط پاریس به انگلیس یا پاریس به آمریکا جهت نجات فرزند از خودکشی نمی توانست کار سختی باشه!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مرغ همسایه

+0 به یه ن

در بین مردم این شایعات رواج داره که محصولات و فرآورده های غذایی و کشاورزی چین ناسالمند و برای بدن ضرر دارند. من نمی دانم این شایعات تا چه اندازه اثبات شده هستند. نمی دانم چند درصد از محصولات چینی و کدام یک از آنها نا سالم هست و آیا عدم رعایت استاندارد های سلامت در محصولات چینی به واقع بیش از متوسط محصولات سایر کشورهاست یا خیر. واقعا نمی دانم!
اما اگر آدم این شانس را داشته باشه که در نزدیک محل زندگی اش یک تولید کننده محصولات کشاورزی مطمئن باشه (مطمئن ازاین که می دونه محصولات سالم تولید می کنه) چرا روزه شک دار بگیره و بره سراغ محصولاتی که نمی دونه چه طور و به چه شکل تولید می شوند؟

دوستان ایتالیایی و اسپانیایی من و خانواده هاشون روی این موضوع خیلی حساس هستند. ترجیح می دهند تخم مرغی بخرند که در باغ همسایه تولید می شه. می گن می دانیم که مرغی که این تخم را گذاشته، آشغال نخورده. اگر هم همسایه و آشناشون باغ نداشته باشه، از یکشنبه بازار محلی خرید می کنند. جایی که باغداران محلی محصولاتشان را می آورند برای عرضه. در شهرهای حاشیه دریای مدیترانه این فرهنگ هنوز به قوت خود باقی است. حتی در آلمان هم من دیده ام که در شهرهای کوچک چنین می کنند. همکاران من (پژوهشگران) که وقت ندارند خودشان مرغ و خروس نگه دارند دست کم از همسایه یا از بازار محلی می خرند. به خصوص اگر کودکی داشته باشند که به سلامت غذایش اهمیت می دهند روی خرید محصولات غذایی حساس تر می شوند و بیشتر راغب به محصولات محلی می گردند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هوای صاحبان شرکت ها را در این آخر سال، به لحاظ روحی داشته باشیم

+0 به یه ن

روزهای آخر سال برای کارآفرینانی که باید با ماموران مالیاتی سر وکله بزنند روزهای سختی است. به خصوص مهندسان صاحب شرکت سخت تحت فشار قرار می گیرند.
به خصوص اگر اهل پارتی بازی و رشوه و.... نباشند!
در این سال ها که رکود اقتصادی بیداد می کنه، صاحبان شرکت هایی که حس مسئولیت پذیری در مقابل کارمندان و کارگران شرکت دارند، برای این که چراغ شرکت روشن بماند، مجبور شده اند که زیر قیمت قرارداد پروژه ببندند. اما این حرف ها به گوش داروغه ناتینگهام نمی ره و می خواد مالیاتی در خور بودجه واقعی (منظور بودجه ای که می بایست  می بود اما نیست) ببنده!

ما که کارمندیم از این سختی ها و مشکلات بی خبریم. سرماه حقوقمان را دریافت می کنیم و در اسفند ماه علاوه بر آن عیدی هم می گیریم و خوشحال می شویم. خبر نداریم چه بر کار آفرینان در این روزهای آخر سال می گذره. 

شما شرکت مهندسی مالیات دهنده ایرانی را با مالیات دهنده کشورهای شمال اروپا مقایسه نکنید. اونجا با طیب خاطر مالیات می دهند چون که به ازای آن می بینند که جامعه خدمات درخور می گیره. ثانیا اونجا کسی نورچشمی نیست! به عدالت همه مالیات می دهند. حتی خاندان های سلطنتی هم باید مثل سایر شهروندان مالیات دهند. فسادی چندانی هم نه در گرفتن مالیات هست نه در خرج آن. 

شما حتی شرکت مالیات دهنده ایرانی را با مشابه خود در ترکیه یا هند هم مقایسه نکنید. اونجا سیاست حکومت اینه که راه را برای پیشرفت شرکت های مهندسی اش باز کنه. حتی اگر اردوغان در خارج از مرزهایش ماجراجویی  می کنه یک هدفش هم اینه که راه باز بکنه تا شرکت های مهندس ترکیه در اون کشورها برنده مناقصات بشوند. 
در کشور ماست که اکثر سیاست های داخلی و خارجی کلان در جهت چوب لای چرخ شرکت ها گذاشتن هستند!

به هر حال مالیات را باید داد. اگر روز و روزگاری این کشور خوب اداره شود نیاز به گرفتن مالیات خواهد داشت. اصلا خوب نیست که بگیم چون کار بهمان قشر مفیده باید از مالیات معاف بشه! اتفاقا باید بکوشیم تا اون اقشاری که الان برای خودشان امتیاز ویژه قایل شده اند و مالیات نمی پردازند مجبور شوند که مثل بقیه مالیات دهند.
امتیازات ویژه نظیر مالیات ندادن زیر زبان هر قشری مزه کنه ، بعدا دردسر درست می کنه. 



حرفی که من می زنم بیشتر در حد انسانی است. اگر عضو خانواده، یا دوست و آشنای شما یا رئیس شما کارآفرین هست بدانید که این روزها سخت تحت فشار هست. اگر عصبی می شود درکش کنیم. سعی کنیم او را تقویت روحی کنیم و توقعی بیش از توانش نداشته باشیم.

در سال های اخیر زیاد شنیدیم که فلان آقای مهندس صاحب شرکت ٤٠ یا ٥٠ ساله یهو سکته کرد مرد! بعدش هم مردم با تعجب می گویند این که سیگار نمی کشید، این که ورزشکار بود.....
خبر ندارند چه فشار عصبی که روی این قشر هست! یکی از طبقه فقیر دغدغه سیر کردن شکم یک سر عائله را دارد. یک صاحب شرکت دغدغه سیرکردن شکم ده ها عائله کارگران و کارمندانش را! اون هم در این وضعیت اقتصادی!

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هشت مارس و سوپرمن های خانگی ما

+0 به یه ن

پس فردا، هشتم مارس و روزجهانی زن هست. می خواهم به این مناسبت بحثی  متفاوت و غیر تکراری باز کنم.


 در فرهنگ ما این نظر هست که مرد به عنوان شوهر، برادر و  پدر در هنگام خطر محافظ و مراقب همسر، خواهر یا فرزند خردسال خود (اعم بر دختر و پسر)  و فرزند دختر بزرگسال می شود تا جایی که جان خود را برای آنها به خطر می اندازد. 
در فرهنگ ما این دیدگاه، خیلی پررنگ هست. کافی است در آن تشکیک کنی تا به آقایان بربخورد که «مرد واقعی باغیرت» هرگز چنین نمی کند.
من نمی دانم «مرد واقعی باغیرت» کیست و چه اکسیری بر غرایز  زده که چنین طلا گشته! اما این را می دانم که غریزه حفظ حیات، بسیار غریزه قوی ای در اغلب  موجودات زنده تکامل یافته از جمله در انسان هست.
از سوی دیگر، در طبیعت غریزه ای هم به نام غریزه مهر مادری داریم. چه در حیوانات و چه در انسان ها دیده ایم که مادر در هنگام خطر برای نجات فرزند خردسال، خود را با آب و آتش می زند و دست کم موقتا  غریزه حفظ اولاد در وی بر غریزه حفظ جان چیره می گردد. 
آیا در پدران هم چنین غریزه ای هست؟ شاید در برخی گونه ها، پدران هم چنین غریزه ای داشته باشند اما بعید می دانم در گونه انسانی، پدران چنین غریزه ای از خود نشان دهند. در واقع در جوامع شدیدا پدر سالار مثل جوامع تمدن های قدیم (یونان، روم وبه  استناد از داستان زال و سام شاهنامه در خود ایران باستان) نوزادان  ناقص را به دستور پدران سر به نیست می کردند. زنده به گور کردن دختران در میان اعراب جاهلی که دیگه هیچ چی!  گمان نکنم  چنین رفتاری با چنان غریزه ای جور در بیاید.
اگر  «مردان واقعی باغیرت»، برای حفظ جان کودک و همسر ایثار می کنند لابد باید  با آموزش و تمرین مداوم  چنین قابلیتی را به دست آورده باشند نه از روی غریزه.

حال از سه منظر، سه سئوال مطرح می کنم:

۱- منظر فمینیستی: اصلا چرا باید انتظار داشته باشیم مردان زندگی مان بیایند در موقع خطر ما را نجات دهند؟ چرا به عنوان یک انسان عاقل و بالغ و کامل، خودمان با آموزش و..... آمادگی لازم برای پایین آوردن احتمال وقوع سانحه و محافظت از خود در صورت وقوع سانحه را به دست نیاوریم؟
۲- منظر عملگرایانه: از کجا معلوم، این مفهوم «مرد واقعی باغیرت» یک لاف توخالی نباشد؟! به خصوص اگر جناب «مرد واقعی باغیرت» هر بار که صحبت از آمادگی برای مواقع خطر پیش می آید به منظور این که  صحبت برنامه آمادگی را مسکوت کند، اطمینان  دهد که «عزیزم نگران نباش من همیشه مراقب تو خواهم بود»! اگر به واقع خود را آماده کرده است که هنگام خطر  به منظور حفظ جان ما، جلوی غریزه حفظ جان بایستد، در هنگام آرامش، غریزه حفظ جان او -به اضافه عقل سلیم او- به او هشدار خواهند که حالا که قرار است غیر از خود، چند نفر دیگر را هم نجات دهد بهتر است با رعایت نکات ایمنی وآموزش و..... احتمال خطر را پایین بیاورد.
۳- منظر عاطفی:حیف نیست مرد زندگی ما  (چه «مرد واقعی باغیرت» با تعریف مردانه خودشان باشد چه مردی معمولی  باشد که در هنگام خطر به غریزه رفتار می کند)  در هنگام خطر از بین برود؟  پس بهتر نیست کاری کرد که کلا، احتمال خطر پایین بیاید؟!


من فکر می کنم این که مردم ما نکات ایمنی و آمادگی برای سانحه را جدی نمی گیرند چند علت فرهنگی دارد. 

۱-یکی اش این هست که به علم و تکنولوژی مدرن خیلی اطمینان ندارند. فکر می کنند مستقل از این مباحث علمی ایمنی، هر اتفاقی در تقدیرشان باشه، اتفاق خواهد افتاد.

۲- دیگر این که  مفهوم احتمال و آمار را نمی فهمند. وقتی موردی می بینند که کسی با وجود رعایت نکات ایمنی باز از سانحه ای آسیب دیده، اما دیگری با وجود عدم رعایت نکات ایمنی سالم مانده نتیجه می گیرند که این توصیه ها همه کشک هست. حال آن که ادعا آن نیست که  این توصیه ها   احتمال خطر را به صفر می رسانند. این توصیه ها  احتمال خطر را پایین می آورند اما به صفر نمی رسانند. شاهد درستی این ادعا آمار بالای قربانیان سوانح در کشور ی مثل ایران هست که به آن توصیه ها بی اعتناست. در مقابل   آمار تلفات در سوانح در کشور هایی مثل کشورهای اروپای شمالی و ژاپن که به توصیه های ایمنی به دقت عمل می کنند پایین هست. مطمئن باشید خدا اروپایی ها   را بیشتر از ما عزیز نمی دارد که قوانین طبیعتش را برای حفظ جان و سلامت اونها هر لحظه تغییر دهد اما برای حفظ ما چنین نکند!  قوانین طبیعت ثابت هست. (دست کم در مقیاس زمانی مورد نظر این بحث، ثابت هست).  علم تا حدی این قوانین را کشف  و مدون کرده و آن توصیه های ایمنی هم بر اساس همین قوانین  علمی کشف شده  هست.

۳-دلیل سوم همین «سوپر من های خانگی ما» هستند که دایم اطمینان می دهند که در هنگام خطر مانند سوپر من، ما را نجات خواهند داد، پس نیازی برای آمادگی از جانب ما نیست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جنس ایرانی بخریم یا خارجی؟

+0 به یه ن

من وقتی از دوستانم در مورد خرید مشورت می گیرم بسته به مورد توضیح می دهند که جنس ایرانی و خارجی چه مزیت ها و معایبی دارند. بعدش هم بسته به بودجه و انتظار تصمیم می گیریم که بهتره ایرانی خریده شود یا خارجی. چند سال پیش هم یک سری در خانه تغییرات می خواستیم بدهیم, اون دکوراتور داخلی که برای ما کارها را انجام داد بسته به مورد همین طور تشریح کرد که خارجی باشد بهتر است یا ایرانی. قشنگ برامون سعی کرد اپتیموم کند. 


 اما در مقابل هر جا بحث شده که در ابعاد ملی کالایی ایرانی بخریم تا به تولید کننده داخلی کمک کنیم و..... همیشه بحث این سیر را داشته:
 اولش یک مقدار ابراز حسرت شده که فلان و بهمان خط تولید داخلی تعطیل شده. 
بعد یکی به طور کلی گویانه  فرموده آخه جنس ایرانی بده. 
بعدش هم بقیه از هم سبقت گرفته اند که اظهار دارند:"من هم دلم می خواهد جنس ایرانی بخرم اما چون به درد نمی خورند فقط جنس خارجی می خرم!😉"

 در صورتی که در همان جمع های زنانه -که مردان فکر می کنند کاری جز پز به هم یا غیبت ندارن-د زیاد می شنویم که:« اتفاقا من خودم فلان جنس ایرانی را به یک سوم قیمت جنس خارجی خریدم و خیلی هم راضی ام.»


پی نوشت: 
هرچی بیشتر فکر می کنم می بینم این مسئله تولید داخلی و مصرف تولید داخلی هم از جمله مسایلی هست که باید از بالا درست بشه. یعنی مجموعه حکومت باید دلسوز منافع ملی دراز مدت باشه، اقتصاددان جامع الاطراف  و جامعه شناسان و .... را استخدام کنه تا طرحی بریزند. با توجه به منابع کشور، نیازهای کشور، فرهنگ مصرف ملت و .... برنامه ریزی کنند که روی تولید چه محصولاتی باید برنامه ریزی بشه . چه تسهیلاتی به بخش خصوصی داده بشه که چه محصولاتی را تولید کنند. بعد متناسب با این برنامه ریزی ها در سطح ملی، تصمیم سازی بشه که روی واردات یا تولید کدام کالا سوبسید داده بشه و در مقابل روی واردات کدام کالاها تعرفه گمرکی بالا ببندند. بعدش هم به دور از فساد  این سیاست ها اعمال بشه  و با قاچاق هم  مبارزه بشه . (منظورم از مبارزه با قاچاق تار و مار چند کولبر در غرب کشور یا چند چتر باز در جنوب کشور نیست. اونها از روی ناچاری به این کار رو آورده اند. سران قاچاق را باید گرفت نه اونها را. برای مرزنشینان باید کار مناسب دایمی آفرید تا مجبور نشوند رو به قاچاق خرد بیاورند.)
این هم باز یک نمونه دیگه از این که برای بهبود اوضاع نیاز داریم که سیاست از بالا درست بشه.
به نظرم فعالان مدنی در این زمینه خیلی کاری نمی توانند بکنند. درواقع حتی در این زمینه وقتی دخالت می کنند ناخواسته و نادانسته ، از همان دورهمی های معمولی که در آن صحبت از خرید می شود ضد ملی تر  عمل می کنند. چون در این دورهمی ها گاهی گفته می شود که من از فلان جنس ایرانی  که خریدم راضی ام و آن را توصیه می کنم، اما بحث های فعالان مدنی در این زمینه معمولا سر از اینجا در می آورد که چون سیاستگذاری ها غلط هست جنس ایرانی خوب اصلا نمی تواند وجود داشته باشد!!!  برای خودشان هم نوشابه باز می کنند و اسم این کلی گویی بی پایه و اساس شان را هم می گذارند واقع بینی و علمی اندیشیدن.

به نظرم بهتره فعالان مدنی خیلی وارد این مبحث نشوند چون نه خیلی جامعه شناسی و روانشناسی مصرف کننده ایرانی را می شناسند نه آن قدر اهل خرید و گشت و گذار در مراکز خرید هستند که از کم و کیف تولیدات ایرانی یا خارجی موجود در بازار سررشته داشته باشند.
درسته که  فعالان مدنی در بحران ها مختلف نظیر سیل و زلزله و پاندمی و آتش سوزی،  در کنار طبقات مختلف اجتماع هستند. چه برای یاری رسانی و چه برای همکاری به منظور حل بحران.
اما همه زندگی که بحران نیست!   فرهنگ مصرف  و خرید آنها در شرایط غیر بحرانی شکل می گیرد. نیازهایی هم برای  اقشار مختلف به وجود می آید که شاید با دو دوتا چهارتای  معمولی قابل فهم نباشد اما نیاز واقعی هست. مثال می زنم: نو عروسی که به دلیل نداری مجبور می شود در خانه مادرشوهر و در کنار او زندگی کند، در اقلام مصرفی ساده (مثل دستکش آشپزخانه) بیش از همتایش که  برخوردارتر هست و خانه مستقل دارد تمایل به خرید های گرانتر خارجی نشان می دهد.
این قبیل ظرایف در بحث های فعالان مدنی ما درباره اقلام خارجی و ایرانی مغفول می ماند. چون تا خانه آن نوعروس در زلزله ویران نشده او و دغدغه هایش را نمی بینند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل