مصاحبه من با سینا پرس را می توانید اینجا ببینید.
البته خیلی بد متن مرا ویرایش کرده اند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
مصاحبه من با سینا پرس را می توانید اینجا ببینید.
البته خیلی بد متن مرا ویرایش کرده اند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
مینجیق: این شعار چه طوره؟
مرگ بر خرافات
چه تاروت و چه طامات
به نظرم در طول این چهار پنج هزار سال مدنیت مردسالارانه بزرگترین دشمن
زنان خرافات بوده. بیشترین ضربه ها را زنها از خرافات خورده اند و می
خورند. هر چی زنان بدبخت ترند به خرافات بیشتر گرایش پیدا می کنند و خرافات
هم بدبخت ترشان می کنه
در عجبم که چرا زنها فمینیست ها به اندازه کافی برای مبارزه با خرافات کمر همت نبسته اند؟!
حتی از آتوهای دست آنتی فمینسیت ها همین گرایش های خرافی (البته از نوع نیو ایج) در بین برخی از فمینیست هاست
حتی
به نظرم مردهایی که به دفاع از حقوق زنان می پردازند در جهت مبارزه با
خرافاتی که زنان را فلج می کنه اعصابشان را به هم می ریزه فعال تر هستند تا
خود بانوان فمینیست
نمونه از دست آویزهای آنتی فمینبیست ها که فمینیست ها را ضد علم می خوانند
http://www.breitbart.com/london/2015/06/17/feminists-and-pc-cultists-are-now-anti-science-as-the-left-embraces-superstition
هری پاتر:
اشتراک و ارسال مطلب به:
رها:
ما ایرانی ها سابقه طولانی در از دیوار بالا رفتن داریم
از سفارت روسیه و قتل گریبایدوف در زمان فتحعلیشاه قاجار بگیر
تا[...] و حالا عربستان. فکر کنم در زمینه اشغال سفارت ها رکورد داریم.
اصلا نمی فهمیم که سفارت جز خاک کشور حساب می شه و قانونا اون کشور می تونه برخورد جدی ای کنه در برابر تجاوز به خاکش.
مینجیق:
سفیران چنگیز را هم کشتند و بهانه به دستش دادند که حمله کنه.
در مورد قتل گریبایدوف حدود 25 سال پیش یک سریال پرخرج ساختند و این حمله را حماسی و قهرمانانه تصویر کردند . در همان میدان سرخ مسکو و نزدیک کرملین موزه جواهراتشان هست. گل
جواهرات هم الماس اهدایی ایران برای سرهم آوردن جریان قتل گریبایدوف هست.
بعد از قتل اون بنده خدا اون تکه الماس را فرستاده بودند که تزار خیلی
عصبانی نباشه.
باز شانس آوردیم که اون زمان تزار درگیر جنگ های دیگه
بود. والا اون هم ممکن بود مثل چنگیز اگر اون موقع جنگی در دست نداشت حمله کند و بلایی مشابه بلای چنگیز به سر ملت آورد.
به خاطر چی؟! به خاطر "قهرمان بازی" چند نیروی خودسر!
حالا
همه اینها به کنار! زمان فتحعلی شاه چند نیروی خودسر حمله کردند و وزیر
مختار روس را کشتند بعدش هم الماس زبان بسته را مجبور شدند بفرستند به تزار تا معذرت بخواهند. همه اینها گذشت و رفت. حالا چرا بعد از بیش از صد
سال می آیند و آن نیروهای خودسر را قهرمان جلوه می دهند و در موردشان سریال
می سازند.
در سریال تا جایی که یاد دارم گریبایدوف مرد رمانتیکی
نشان داده شده بود. مرد رمانتیک عاشق همسرش. او و اطرافیانشان اهل تجاوز
به ناموس و.... نبودند که بگوییم مردان ایرانی غیرتی شدند و خواستند از
ناموس دفاع کنند. قضیه این نبود! قضیه این بود که گریبایدوف و دار و دسته اش نسبت به فرهنگ
ایرانی احساس تبختر داشتند. علت این که اصرار می کردند اون زنها ی گرچی را
با خود ببرند حس تبحترشان بود. فکر می کردند در حرمسرا می پوسند.
گویا
زنهای گرجی می خواستند در ایران بمانند (یک روایت هم هست که این زنان در
قلمرو تزار به دلیل جرایم تحت پیگرد قانونی بوده اند و برای همین آمده اند و
در حرمسراهای ایرانی جا گرفته بودند. از این مطمئن نیستم. اون هایی که
اطلاعات تاریخی موثق تر دارند بگویند).
به هر حال چیزی که می خواهم
بگویم این هست که جواب تبختر یک تبعه خارجی خشونت نیست. گیریم یک خارجی به
ما افاده می دهد. من اگر برگردم بزنم توی گوشش به مملکتم و فرهنگم خدمت
خاصی نکرده ام. قهرمان نشده ام! نام سرزمینم را با آن سیلی بلند آوازه
نکرده ام! راه بلند آوازه کردن سرزمین مان پیشرفت های علمی اقتصادی و هنری و
اجتماعی.... هست نه زدن توی گوش یک خارجی که به ما افاده می دهد!
آیا
آن مردان که گریبایدوف را کشتند به خاطر حق و حقوق آن زنان مسیحی مسلمان
شده آن جوش و خروش را نشان دادند!؟ بعید می دانم! آن زمان هزاران دختر را
به زور شوهر می دادند و کسی برای حق انتخابش یقه پاره نمی کرد. اگر هم به
واقع آن زنان بنا به قوانین کشور متبوع خود جرمی مرتکب شده بودند و در
حرمسرا قایم شده بودند دیگه چه حق انتخابی چه کشکی!؟
دنده شان نرم بر می گشتند کشور خودشان محاکمه می شدند! الماس زبان بسته ما که باید اکنون پشتوانه ریال می بود چرا خرج آن دو زن شد؟!
فکر
می کنم انگیزه آن جوش و خروش مردان ایران و نیروهای خودسر زمان فتحعلی شاه
همان افاده و تبختر گریبایدوف نسبت به فرهنگ ایرانی بود.
با این
واقعیت کنار بیاییم. یک عده از غربی ها هستند که با ما با تبختر رفتار می
کنند. همه شان این طور نیستند و با زمان هم تعدادشان کم می شه. اما هنوز
هستند. وجود دارند.
اونها به ما افاده می دهند!؟ خوب!؟ بیخود می کنند به
من افاده می دهند! سر تا پا چی هستند که بخواهند به مینجیق افاده بدهند.
من هم به اونها که نسبت به من تبختر می ورزند افاده می دهم! اما به او حمله
نمی کنم که برای خودم و کشورم دردسر شود!
حالا ورژن غربی قتل گریبایدوف را بخوانید:
https://en.wikipedia.org/wiki/Alexander_Griboyedov
اینها که اصلا می گویند اون دو زن به اضافه یک خواجه از حرمسرا فرار کرده و پیش گریبایدوف پناه گرفته.
می گویند گریبایدوف قهرمان پناهشان داده! کاملا برعکس ورژن ایرانی که سریالش را ساختند!
حقیقت چه بوده الله اعلم! هرچند من ورژن روسی داستان را اصلا باور نمی توانم بکنم
نکته
اینه که همان طور که روس ها قدرت نظامی بالاتری داشتند و دارند قدرت
تبلیغاتی بالاتری هم داشته و دارند و ورژن خود را غالب می کنند.
اون
قهرمان سازی ها هم که سریال وزیر مختار با هزینه نه چندان کمش کرد فقط
مصرف داخلی داشت. اما بی ضرر نبود مهر تایید با طعم حماسی گذاشت روی اون
قبیل حرکات خودسر بدون هماهنگی با مقامات وزارت خارجه و مقامات امنیتی .
این خطرناکه!
منتقد: دوست عزیز منظورت از "ما" کیست؟ مردم ایران ساعت دوازده شب خواب بودند و
صبح هم سر کار و زندگی شان رفتند. نکند سفارت انگلیس را هم "مردم" تسخیر
کردند؟
مینجیق:
اما این "ما" بودیم که سریال وزیر مختار را دیدیم و احیانا لذت هم بردیم و
اعتراض هم نکردیم! عده ای از همین "ما" هستند که با افتخار می گویند رضا
شاه مهندس آلمانی و خانواده اش را مجبور کرد زیر پل منجیل بخوابند.
وبالاخره
همین "ما"ست که این روزها با افتخار داستان سیلی زدن شاهپور فلانی بر گوش
نماینده عربستان در کشور را با آب و تاب در فیس بوک و تلگرام دست به دست می
کند (داستانی که بعید می دانم حقیقت داشته باشد)!
مینجیق:
ولی ستارخان در مبارزاتش حواسش بود که با حمله به اتباع روس بهانه دست روس ها بر لشگر کشی نده. (مرجع تاریخ مشروطه)
ستارخان خودش کم سواد بود اما مشاوران قدر و فهمیده و آشنا به موازین دیپلماتیک بین الملل چون علی موسیو داشت
در از دیوار سفارت پریدن
درسته که سابقه طولانی داریم اما مطمئن نیستم رکورد با ما باشد. این لیست را ببینید:
https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_attacks_on_diplomatic_missions
اولین در لیست ماجرای گریبایدوف هست.
محمد: اون لیست ویکی پدیا هرگونه اعتراض را در حکم حمله آورده. در ایران سفارتها
اشغال شدن این با چند تا تخم مرغ انداختن از بیرون فرق داره
اشتراک و ارسال مطلب به:
شکموی معتقد:
سلام، یه سوال اقتصادی سیاسی از شما دارم خصوصا خوشحال میشم نظر عطیه رو به عنوان یه اقتصاد دان در این مورد بدونم:
حرف
و حدیث در مورد نستله و حمایتش از اسرائیل زیاده ولی من به عنوان یه شکمو
که عاشق نسکافه و کیت کت و...هستم واقعا سردرگم شدم که چرا کشور ما با این
همه هزینه ی مادی و معنوی که برای مبارزه با رژیم صهیونیستی پرداخت میکنه
جلوی واردات محصولات نستله رو نمیگیره؟اصلا بایکوت شرکتهای چند ملیتی مثل
نستله فایده ای هم داره؟ نکنه اغلب شرکتای معروف دیگه هم همین اتهامات
نستله بهشون وارده ولی دشمنی رقبا اسم این شرکت رو فقط سر زبون انداخته؟
خلاصه که نسکافه و آب معدنی و به دلم زهر شده و واقعا حس می کنم دارم خون
فلسطینیا رو می خورم
مینجیق:
شکلات شیرین عسل و آیدین و آب معدنی واتا میل کنید.
عطیه:
@شکموی معتفد جان
شرمنده کردید که از من سوال کردید. و ممنون از خانم دکتر که سوال شما از من را در وبلاگاشان گذاشتند. من شرمنده هستم. کلی خجالت تپان شدم. من اینقدرها هم اقتصاد بلد نیستم. تو گرایش و رشته خودم یک کم اطلاعات فقط دارم.
در راستای جواب سوال شما:
بخش
اول سوال شما را باید براساس یکی از قوانین اقتصادی جواب داد که هر جا که
جیرهبندی یک کالا شکل بگیرد (مثل مثلاً محدود/ممنوع کردن واردات یک کالا)،
بازار سیاه آن به سرعت شکل میگیرد. (مثل بنزین در ایران)
بنابراین
شما اگر واردات یک کالا را محدود/ممنوع کنید، امکان تقلب و قاچاق را بیشتر
میکنید و چون این محدودیت مصرف به افزایش قیمت منجر خواهد شد، در نتیجه
از رفاه مصرفکننده هم کاسته خواهد شد.
بنابراین عملاً محدودیت
واردات به ضرر افراد داخل جامعه ما تمام میشود. من تخصصم تجارت بینالملل
نیست اما یکی از قوانین اصلی بخش تجارت بینالملل (براساس یکی از اصلیترین
مدلهای رشد اقتصادی)، این است که کاهش تراز تجاری (به هر دلیلی از اعمال
سیاستهای اقتصادی انبساطی یا انقباضی گرفته تا دلایل سیاسی) منجر به کاهش
رشد اقتصادی میشود.
یک بحث دیگر هم که شاید چندان اقتنصادی نباشد و
بیشتر سیاسی باشد؛ این است که امروزه دیگر تولید از سطح کالا به تولید
Brand رسیده است در کشورهای پیشرفته و در حال حاضر چرخ تولید را برندها
میچرهانند؛ در این حالت دولتها از برندها حمایت میکنند؛ مثلاً اگر ایران
نستله را یکی از برندهای معروف و اثر گذار اقتصادی یک کشوری هست را تحریم
کند؛ ممکن است آن کشور برندهای دیگرش را از طریق قوانین مالیاتی و ...
وادار به تحریم متقابل ایران بکنند و خب ممکن است در این حالت در بخشهای
حیاتی اقتصادی ایران؛ سریعتر این اقدام را بکنند. (من در مورد نستله
اطلاعات زیادی ندارم. این روزها وقت ندارم اما اگر زمانی فرصت مطالعه
داشتم؛ اطلاعات بیشتری بهتان میدهم).
در این حالت راه حل میتواند
افزایش تعرفه واردات بر روی محصولات نستله باشد و اگر بازار نستله ایران به
اندازه کافی بزرگ باشد، شرکت نستله را وادار به عکس العمل خواهد کرد.
-------------------------------------------
نکته
دوم این است که اصولاً دولتها توانایی کنترل تقاضا را در بخش خرد ندارند
(تغییر مطلوبیت) و در بخش کلان هم سیاستهای کنترل تقاضا منجر به ایجاد
رکود میشود؛ بنابراین کمتر رغبت به تغییر تقاضا دارند و به سمت تغییر عرضه
حرکت میکنند.
در مورد نستله شما نمیتوانید مصرفکنندگان را در سطح
خرد وادار به مصرف نکردن یک کالایی بکنید، تنها زمانی مصرفکننده وادار به
تغییر الگوی مصرفی میشود که رضایتش از مصرف یک کالا تغییر کند (و یا تغییر
در سطح درآمد) داشته باشد. بنابراین صرف اینکه نستله یک شرکت صهیونیستی
است، لزوماً مصرفکنندگان را وادار به مصرف نکردن نمیکند اما مثلاً
میتوانید از طریق مانور دادن بر روی میزان سالم بودن کالا، ذائقه
مصرفکننده را تغییر بدهید. (من چند وقت پیش با یک دوستی تحقیق میکردیم،
جالب این بود که شکلاتهای تولیدی داخل ایران سالمتر و میزان روغن
پالماشان بسیار کمتر از نستله هست. تازه نستله روی محصولاتش هیچ وقت
نمیزند چند درصد روغن پالم دارد و ... و کلاً هم مانور تبلیغاتیاش در
مورد پایین بودن سطح چربی و کلسترول محصولاتش نسبت به رقبا هست و از همه
بدجنستر اینکه میزان پالم را در هر 50 گرم اگر اشتباه نکنم اعلام میکند
که در عمل از روغن پالم شکلاتهای ایرانی بسیار بالاتر هست. اگر درست یادم
بیاید، دوستم درآورده بود که روغن پالم نستله 1.5 یا 2 برابر روغن پالم
شکلاتهای ایرانی است).
در مورد برند، یک نکته دیگر هم هست که برند
در این روزها برای مصرفکننده معنی دارد. مثلاً شما وقتی یک خودروی ب ام و
یا بنز یا نیسان یا فراری یا لامبورگینی سوار میشوید، معانی و لذات
مختلفی را تجربه میکنید و سطح مطلوبیت متفاوتی دارید، به همین دلیل است که
تحریم نمیتواند مانع از مصرف بشود در مورد برندهای معروف. تنها کیفیت
میتواند ضربه زننده باشد. در این حالت راه حل شما میتواند جایگزین کردن
یک کالای مشابه باشد مثل همان راه حلی که خانم دکتر فرزان اشاره کردند:
مصرف محصولات رقیب داخلی.
(اگر نیاز به مطالعه بیشتر دارید،
کتابهای و مقالاتی با عنوان مدیریت نامهای تجاری را بخوانید. من هم خودم
متخصص بخش مدیریت نیستم. یعنی رشتهام اصلاً مدیریت نیست. )
---------------------------------------------
در
بازار رقابتی، یکی از راه حلهای کاربردی، جایگزین کردن کالاهای مشابه
است. حالا از منظر یک تولیدکننده شما میتوانید به تولید کالای مشابه اقدام
کنید و سهم بازار را از رقیب بگیرید؛ از منظر دولت میتوانید، تعرفه
واردات کالای نستله را افزایش بدهید اما در عوض تعرفه واردات شرکت رقیب
نستله را با کیفیت یکسان و مشابه، کاهش بدهید و مصرفکننده را به آن سمت
سوق بدهید. "اما یادتان باشد اینها همه زمانبر هست و بستگی به اندازه
بازار آن برند هم دارد."
فکر کنم حالا بهتر متوجه شده باشید که چرا دولت ایران دوست ندارد مستقیم نستله را در صورت صحت اخبار، تحریم کند.
---------------------------------
اما
در مورد اطلاعات اینکه شرکت نستله چه ارتباطی با صهیونیست دارد، اطلاعاتم
بسیار کم و ناقص است. اما اینکه رقبای این شرکت، این کار را کرده باشند،
اگر صحت داشته باشد؛ یکی از استراتژیهای رقبای این شرکت در کشورهای مسلمان
و خاورمیانه میتواند همین باشد.
---------------
در مورد احساساتاتان هم راه حل خانم دکتر بسیار کارا خواهد بود. هم از نظر مالی و هم از نظر احساسی.
اشتراک و ارسال مطلب به:
مینجیق: این جریان چیه در تابناک نوشته؟!
رشیدپور که تا جایی که من دیده ام جزو نادر ترک های صدا و سیما و سینمای
ایران بود و هست که چهره خوب و در ضمن واقعگرایانه و باورپذیر از ترک ها
نمایش می ده.
مثلا در فیلم سوپراستار تهمینه میلانی دستیار تهیه فیلم
بود. هم می خواست آشتی برقرار کنه که کار جلو بره و هم با این که با
سوپراستار دوست بود به او تذکر اخلاقی -اما به دور از شعار زدگی- می داد که
نباید ولنگاری کنه.
مرتب هم با مامانش با موبایل به ترکی حرف می زد و قربان صدقه اش می رفت.
اتفاقا
همین جور شخصیت ها را در فیلم ها باید نشان داد. شخصیت خیلی عارف و خیلی
منزه (مثل نقش اکبر عبدی در فیلم رسوایی) هم زیاد قابل باور نیست. به نظر شعار زده می آد. اما نقش های ترکی که رشید پور ایفا می کندباور پذیر هستند.
من نمی دانم جریانات اخیر چیست. اما
رشیدپور تا جایی که من شناخته ام شخصیت قابل احترامی هست. خیلی هم قابل و شایسته
هست. هم در فیلم ها ترکی حرف می زند (آن هم در نقش مثبت و در عین حال قابل
باور) هم فارسی اش خوب هست و در بازی های کلامی کم نمی آورد. قابلیت برقراری ارتباط سازنده با دیگر اقوام
ایران را دارد. انگلیسی اش هم روان هست. گویا دانش آموز ممتازی بوده.
قابل و با لیاقت هست. برای جریان هویت طلبی خیلی مفید هست این قبیل شخصیت
ها در صدا و سیما حضور داشته باشند و برنامه اجرا کنند. امثال رشید پور
را نباید پس زد. اگر علاقه مند باشیم که جریان هویت طلبی رشد کند و توانمند
تر شود باید سعی کنیم افراد بیشتری نظیر رشید پور (آن گونه که من می
شناختم) بپروریم.
حسن:
سلام خانم دکتر. احتمالا خبر داشته باشید، اگر هم ندارید صرفا جهت اطلاع
عرض کنم آقای رضا رشیدپور اگر اشتباه نکنم ورودی 75 یا 76 مهندسی عمران
دانشگاه تبریز هستند و از شاگردان زنده یاد استاد دکتر فرزان، پدر گرانقدر
جنابعالی، می باشند.
مینجیق:
سلام
نمی دونستم. حالا که گفتید می بینم ادبش از جنس ادب دانشکده فنی
تبریز هست. دقت کرده باشید ادبیاتش خیلی فاخر تر از همتایانش در صدا و سیما هست. اما از جنس زبان بازی
های پوچ مجری های قدیمی تر صدا و سیما هم نیست. ادبیاتش از نوع ادبیات
دانشکده فنی تبریز هست.
مینجیق:
اشتراک و ارسال مطلب به:
ح ر:
سلام خانم دکتر . خانم دکتر در مورد فعالیت ترکهای ساکن تهران و حومه در
مورد زبان و ادبیات ترکی سری به " انتشارات اندیشه نو " در تهران روبروی
دانشگاه تهران ، پاساژ فروزنده ، طبقه زیر همکف پلاک 101 بزنید و هر چه
کتاب در مورد زبان ، ادبیات ، تاریخ و ... ترکان است تهیه کنید و از همین
مکان هم اطلاعات کافی بدست خواهید آورد که در تهران و کرج کلاسهای ترکی
آذربایجانی در کجاها برگزار می شود
زهرا-2:
من به این ایده فکر کردم: یه جمع از ترکهای تحصیل کرده تهران جمع بشن (نمی
دونم به چه ترتیبی میشه این کار رو انجام داد)، برای ایجاد یه سازمان هرکسی
هر مسئولیتی رو که متعهدانه می تونه انجام بده برعهده بگیره، تا حد ممکن
امکانات مالی فراهم بشه، و بعد از مدتی که سیستم جا افتاده شد روی
توانمندسازی ترک ها کار بشه. حالا این توانمندسازی می تونه مهارتی (مثل
قالیبافی، خیاطی و ...) باشه یا دانشی (مثلا تبیین حقوق قانونی و ...).
حتی
من فکر می کنم خیلی از خانمهای ترک مسجدی تو تهران به سختی بتونن ترجمه و
تفسیر قرآنی که می شنون رو کاملا درک کنن. چون مشکل زبانی واقعا وجود
داره... برام جالبه که ترک جماعت با همه ادعاهایی که دارن خیلی روی مباحث
کلی و واقعی دنیای بیرونی کار نکردن. مثال واضحش مباحث دینیه که تقید جامعه
بهش وجود ابزارهاش رو به زبان ترکی ایجاب می کنه...
مینجیق:
اشتراک و ارسال مطلب به:
ناشناس: واضح است که بر اساس اسلام سفر زوجه نیاز به اجازه ی زوج دارد. سوال این
جاست که آیا برای هر سفر زوجه زوج باید به صورت مکتوب اجازه داده باشد؟
جواب به این پرسش منفی است. حکومت می تواند اجازه ی سفر هم به زوج و هم
زوجه دهد. اگر زوج مخالف سفر زوجه است می تواند جلوی سفر او را بگیرد.
حکومت اسلامی وکیل زوج نیست که مجانا برای او کار کند. حکومت اسلامی نمی
تواند در حق سفر زوج یا زوجه دخالت کند.
مینجیق: فقط هم مکتوب نمی خواهند
اجازه محضری می خواهند که در خیلی از موارد واقعا دردسرساز هست. به خصوص وقتی خود شوهر در خارج از ایران باشد. یا به هر علتی گرفتار باشد.
مسئله فقط مسئله ی آکادمیک نیست. مسئله عملی دردسرساز بیخودی است.
مثلا
شوهر در بیمارستان بستری است و می گویند باید برای عمل خارج برود. پاسپورت
خانم که باید برای همراهی برود منقضی شده یا اصلا پاسپورت ندارد. بنا به
قانون محضر حق ندارد خارج از دفترش کار انجام دهد (این قانون قانون خوبی
هست).
پیدا کنید پرتقال فروش را!
می دونید چه قدر این قانون به ظاهر در خدمت مردسالاری جان همان مرد را مورد تهدید قرار خواهد داد؟
الفی اتکینز: ممنونم از دقت نظر خانم های عزیز که حتی نگران حال مردان در حال احتضار روی تخت بیمارستان هستند.
مینجیق: منظورتون چیه؟
الفی اتکینز:
می دونید چه قدر این قانون به ظاهر در خدمت مردسالاری جان همان مرد را مورد
تهدید قرار خواهد داد؟!" یعنی هیچ کی از این منظر تا حالا به مساله تکاه
نکرده بود
مینجیق:
حتما عده ای بوده اند که نگاه کرده اند. چون مسئله عملی است که خیلی ها خواهی نخواهی درگیر آن هستند.
بیمارستان بخش مردان که بروید اکثریت قاطع همراهان زن هستند. همسر او دختر او یا خواهر او یا مادر او. گاهی هم حتی عروس بیمار!
گویا پرستاری شغل دوم اغلب زنان سرزمین من هست!
خیلی به ندرت پیش می آد پسر یا برادر یکی شب به عنوان همراه در بیمارستانی بماند.
جاهای
دیگه را نمی دانم. اما در تبریز در بخش مردان زنان می توانند همراه باشند.
ولی در بخش زنان مردان به عنوان همراه نمی توانند بمانند. اگر مردی بخواهد
از همسر یا مادر یا دختر یا خواهرش در بیمارستان پرستاری کند باید برود
بیمارستان خصوصی و اتاق VIPکه خیلی گران تر هست بگیرد. در اتاق های معمولی
حتی بیمارستان های خصوصی هم این کار مقدور نیست. به عبارت دیگر پرستاری یک
مرد از یک زن در فرهنگ ما "فوق لوکس" به حساب می آید و باید ثروتمند باشد
که چنین کند!!!! این در حالی است که هر کسی بیش از هرکس با همسر خود راحت
تر هست!
اون روز یکی از دوستانم گفت: " هفته دیگه هم قراره باز فلورانس
نایتینگل بشم. پدر شوهرم عمل کرده!" یکی پرسید " مگه خواهر شوهر نداری؟!"
اون یکی پرسید "مگه مادرشوهر نداری؟!" جالب بود که از اون جمع که اتفاقا
همگی اون قدر به حقوق زنان حساس هستند که مخالف قوانین مردسالارانه کشور
باشند و زیاد هم در این باره بحث می کنند کسی نپرسید "مگه برادر شوهر
نداری؟" یا سئوال بدیهی تر "شوهرت خودش چرا شب همراه پدرش در بیمارستان نمی
ماند؟"
البته به ذهن من رسید ولی نپرسیدم. فکر کردم فضولی خواهد بود.
بقیه هم شاید همین فکر را کردند ونپرسیدند. به هر حال- خوب یا بد- این
فرهنگ ماست. فرهنگ ما با فرهنگی که مادر برای شیر دادن بچه خودش هم از شوهر
طلب پول می کند یا انگور و کوزه آبش را مسموم می کند یا با کفش پاشنه بلند
می کوبد بر سر شوهر یکی نیست. فرق
داریم.
قوانین آن فرهنگ برای ما با این فرهنگ بخصوص حرف زور می شود. حرف زور غیر قابل تحمل!! قوانینشان برای خودشان خوب هست. برای ما نه!
متاسفانه
مردان ما از بس از محیط هایی مثل شب در بیمارستان ماندن به دور نگاه داشته
می شوند که مسایل واقعی جامعه را نمی بینند. این همه زن را که شغل دومش
شده پرستاری نمی بینند اون وقت مسافرت خارج و زن و..... که می شنوند خیال
می کنند منظور همان قشر باریک زنان"آن چنانی" هست که خانه خراب کن هستند.
اون قشر هم وجود دارند. من انکار نمی کنم و ادعا هم نمی کنم همه زنان خوب و نجیب و مامانی و فداکارند. اما چند درصد از زنان جامعه اون تیپی هستند؟! آیا قوانین جامعه باید برای همین
قشر باریک تنظیم شوند؟ به علاوه اون قشر راه سو استفاده را از همین قوانین
مردسالارانه بسیار تیز پیدا می کنند.
قوانین مردسالارانه پاگیر همین
اکثریت زنانی می شود که دست و پا می زنند که زندگی را اندکی برای خانواده
بهتر کنند. همان اکثریت قاطع زنان ایرانی که در قانون گذاری و ضابطه گذاری
اصلا دیده نمی شوند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
آقایان!خانم ها! مایلید یک بحث سیاسی بکنیم؟
البته بحث سیاسی بی خطر!
خیلی از ماها سال ها با این نظر که بهتره از بین بد و بدتر یکی را انتخاب
کرد پای صندوق های رای رفتیم. گاهی هم خسته شدیم و گفتیم همه سر وته یک
کرباسند و رای ندادیم. رای که ندادیم بدترین ها از بین کاندیداها رفتند و
شرایطی به وجود آوردند که اثرات مخربش را یا می بینیم یا به زودی خواهیم
دید
من فکر می کنم زمانش رسیده که به فکر آلترناتیو یک کم بهتر
باشیم. حل ریشه ای و اساسی هم وقتش نیست. حل ریشه ای و اساسی هزینه بالا
داره. ممکنه اون چیزی در نیاد که می خواستیم. داعش هم که مثل شمر ذی الجوشن
اونجا وایستاده منتظره اینجا اختلاف پیش بیاد. به فکر اصلاحات اساسی باشیم
ممکنه مثل روشنفکرهای سوری فردا توی سرمان بزنیم بگیم چی فکر می کردیم چی
شد!
من فکر می کنم باید افراد جدید با ایده های جدید به مجلس راه پیدا
کنند. بین همنسلان خودمون کم نیستند فرزندان شهید یا جانبازی که فعالیت
سیاسی به معنای دعوای اصلاح طلب و اصولگرا نداشتند. مذهبی سنتی و مردمدار
بوده اند. اینها رد صلاحیت نمی شوند. از بین آنها حتما افرادی هستند که
فهمیده و باشعور و درستکارند. از بین آنها کسانی هم حتما هستند که قدرت
بیان و قدرت رهبری خوبی دارند.
من فکر می کنم اول باید ببینیم از
نماینده مجلس چی می خواهیم. خواست هامون باید مدون و معقول و در چارچوب
اختیاراتشان باشه. بعد کسانی که از عهده اش بر می آیند شناسایی کنیم بعد در
همین فضای مجازی برایشان تبلیغ کنیم. اگر از همین الان به فکر باشیم و همت
کنیم تا مجلس تاثیرگذار می توانیم باشیم.
سئوال من این هست که
بهترین اتفاقی که در انتخابات مجلس پیش رو ممکنه بیافته چیه؟به هر حال در
بیست سال گذشته انجمن ها و ان-جی_او های متعددی بوده که همنسلان ما در
اونها فعال بوده اند و در عمل نشان داده اند چه قابلیت هایی دارند یا
ندارند. این انجمن ها و ان جی او ها هم پایگاه اجتماعی دارند اگر فلان
اتحادیه و یا فلان انجمن حمایتی بکنه کمابیش می شه اطمینان کرد.
بهتر از دعواهای اصلاح طلب -اصولگراست که جنگ زرگری ای بیش نیست!
دوره
قبل یک پزشک متولد ٥٥ فرزند شهید از تبریز کاندید شده بود. به مجلس راه
نیافت اما کم مانده بود رای بیاره. طرفدارانش او را پزشک نیکوکار شهر معرفی
می کردند. اتحادیه فرشبافان هم حمایت کرده بود. قول داده بود مشکلاتشان
رسیدگی کنه. این جور چهره ها مد نظرم هست. کسانی که اعتبارشان را از فعالیت
های اجتماعی یا حرفه ای شان می گیرند نه از جریان سیاسی و دعوای اصلاح طلب
و اصولگرا
من دوست دارم از دانشگاهیان خوش نام که فرهنگ دانشگاهی را می
فهمند و سعی می کنند جلوی بزرگ شدن بی رویه تحصیلات تکمیلی را بگیرند به
مجلس راه پیدا کنند
کسانی مثل دکتر نصیری قیداری نماینده سابق زنجان
ما
علی الاصول می توانیم این افراد را شناسایی کنیم. همین شبکه های اجتماعی
مجازی پتانسیل آن را دارند که این جور ایده ها در آنها پرورانده بشه و
کاندیداهای ذیصلاح شناسانده بشه
اگر همچین جریان و تحرکی در شبکه های
اجتماعی شروع بشه -چه موفق بشه که چهره های جدید با ایده های جدید راهی
مجلس بکنه و چه نشه-تاثیرگذار و مثبت خواهد بود
اگر این جریان به
راه بیافته و خواست ها مدون بشه حتی همین دو جناحی که الان در قدرت هستند
مجبور خواهند بود برخی خواست ها را برآورده کنند. مجبور شعارها و انتظارات
مردم را تا حدی منعکس کنند.
اگر مردم منفعل باشند اینها همون حرف
های قدیمی خودشان را قرقره می کنند. همون دعواهای قدیمی شون! همون کل کل ها ی بیربط به مسایل و دغدغه های ما! در حال حاضر
دغدغه هایی را دارند مطرح می کنند که گاهی آدم خیال می کنه از سیاره ای
دیگر هستند.
پی نوشت: تا جایی که یادم می آید سیاسیون ایران بیشتر از آن که خود را مکلف بدانند
از اختیارات و امکاناتشان استفاده ببرند تا به دغدغه های دانشگاهیان برسند
دانشگاهیان را موظف می دانستند که آنها را در به قدرت رسیدن یاری دهند. در این میان
توقع اصلاح طلب ها بیشتر بود. به زعم آنها چون اصولگراها پایگاه های قدرت
بیشتری دارند وظیفه دانشگاهیان هست که این "ظلم" را در حق آنها جبران
نمایند و حتما برای قدرت رسیدن این ها تلاش کنند و هزینه بپردازند!
من یکی این طور نمی بینم. وظیفه ای برای این حس نمی کنم که برای اصلاح طلبان تبلیغات کنم تا مبادا اصولگرایان به قدرت برسند.
به جای آن می خواهم افرادی را شناسایی کنم که دغدغه های مشترک با من دارند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
چرا آن دسته از خوانندگان وبلاگ که گرایش هویت طلبی آذربایجانی دارند در
مورد این دسته نوشته های من در مورد سینما و تصویر خودمان در آن نظری نمی
ذارند؟!
پاسخ simple rule:
شما به دغدغه های فعلی بقیه توجهی نمی کنین اونا هم به دغدغه های فعلی شما توجهی نمی کنن!
قدرت:
سلام
حؤرمتلی اوستاد یاسمن فرزان خانیم
من اؤز نوبمده سیزین
چکدیگیز زحمتلردن چوخ-چوخ تشککور ائدیرم. هر کیمین اؤز یئرینده،
وارلیغیمیز اوغروندا چالیشماسینیدا دیرلی بیلیریم.
آنجاق نه قدر اؤز
دیلیمیزده یازیب یارادا بیلسک، بیر او قدر یاخشی اولار. فارسلارین
فیلیملرینده اؤزوموزه یئر آختارماغی ائله ده اولوملو قارشیلامیرام.
وار اولون
وبلاگ قدرت در مورد ضرب المثل های ترکی
مینجیق:
ببینید! مسئله تصویر ما آذربایجانی ها در سینمای ایران (که اغلب به زبان
فارسی هست. به زبان ترکی آذربایجانی سه چهار تا فیلم ایرانی بیشتر نداریم.
یکی اش خان چوبان بود که آن را هم در اینجا مورد نقد دادیم. در مورد آن هم
دوستان هویت طلب اظهارنظر چندانی نکردند!)-چه بخواهیم قبول کنیم و چه
نخواهیم قبول کنیم مسئله و دغدغده "فعلی" فقط من نیست. اگر برای دوستان
هویت طلب مهم نبود اگر برایشان مسئله نبود وقتی این تصویر توهین آمیز می شد اعتراض نمی
کردند.
در روسیه صد تا صد تا فیلم می سازند که ترک ها را اعم بر
آذربایجانی و ازبک و ترکمن و..... تحقیر می کند (خیلی خیلی بیشتر از آن که
توهین آمیزترین فیلمفارسی ها می کنند) اما ما ها عین خیالمان نیست. اگر هم
بشنویم که در فلان فیلم روسی خانواده ی آذربایجانی را تحقیر کرده اند یکی
می گوییم " ...یئیپلر" و تمامش می کنیم. نه عصبانی می شویم و نه فکرمان را
مشغول می کند. چه برسد به آن که بخواهیم اعتراضات عمومی شکل دهیم. این به
خاظر این نیست که دستمان به روس ها نمی رسد. اگر می رسید هم باز برایمان آن
قدر مهم نبود. چون "روس لار کیم بیز کیم!؟" آن قدر با روس ها یا مثلا
آلمانی ها احساس قرابت فرهنگی نمی کنیم که توهین هایشان برایمان مهم باشد.
ولی
وقتی فیلمی به زبان فارسی ساخته می شود که توهین آمیز تلقی می کنیم واقعا
عصبانی می شویم. چرا؟! چون -چه بخواهیم قبول کنیم چه نخواهیم- برایمان مهم
هستند. پس توهین شان یا سو تفاهم توهین از سوی آنها هم بر می خورد.
معروف
هست دیگه.!همه می دانید. زن و شوهری که به مرحله طلاق عاطفی رسیده اند
نسبت به روابط هم حسدی ندارند. آزمودن آن حسادت -چه از سوی مردها چه از سوی
زنها- محک عشق حساب می شود. ممکنه یکی به زبان به آن دیگری بگوید "اصلا
برام مهم نیستی برو بمیر!" ولی همون حرارتی که این جمله با آن ادا می شه و
حسادتی که نشان می ده خبر از حس درون می ده.
حالا در مورد احساس
نسبت به هموطنان دیگه تا این اندازه سطح آدرنالین بالا نیست. اما اگر احساس
تعلقی نبود خشمی هم در پس توهین نبود. ولی می بینیم که هست.
یک طرفه
هم نیست. دو طرفه هست. فکر می کنید چرا هموطنان فارس نسبت جریان هویت طلبی
این قدر حساسیت نشان می دهند. حالا اونهایی هم که با آموزش زبان ترکی صد در
صد موافق هستند و آن را حمایت می کنند وقتی یک ایرانی با خط لاتین (منظورم همون
خطی که جمهوری آذربایجان مورد استفاده قرار می گیرد) ترکی می
نویسد رگ گردنشان می زند بالا. (بگذریم که این خطی که من اکنون دارم
استفاده می کنم همان قدر ایرانی هست که آن خط. این خط تصحیح شده خط عربی
هست توسط ایرانیان. آن خط هم تصحیح شده خط لاتین هست توسط یک ایرانی به نام
آخوندزاده که در ادبیات ایران به عنوان پدر نمایشنامه نویسی و..... مورد
احترام و تکریم هست!) علت این که این قدر حساسیت نشان می دهند اهمیت آذربایجان و ترک های ایران برای آنها هست
برای آنهاست. نمی خواهند هویت طلبی یا هر چیز دیگر فاصله بیاندازد.
اگر برایشان مهم نبودیم این قدر حساسیت نشان نمی دادند.
حالا چیزی
که من می گم این هست که به جای این که هر از گاهی فیلم توهین آمیز می بینیم
جوش و خروش نشان دهیم آهسته و پیوسته با بازخورد دادن به سینماگران به
آنها بنمایانیم که خواهان چه نوع تصویری از خود هستیم.
همیشه گفتم و
باز هم می گویم در آذربایجان خودمان باید سینمای مستقل و مردمی داشته
باشیم. فیلم مشترک بین تبریز و اورمیه تبریز و اردبیل و تبریز مراغه و....
باید ساخته شود. اون به جای خود.
اما سینما ی پایتخت هم غافل نباید
بود. مخاطب بسیاردارد و پشتوانه تاریخی. نمی شه نادیده اش گرفت. خوشبختانه
در سال های اخیر به لحاظ تصویر آذربایجانی ها در فیلم ها روند مثبت بوده.
مثلا همین فیلم "روزگاری عشق خیانت" را ببینید. خیلی از جهت تصویر ترک در سینما به ایده آل
نزدیک هست. ترکی اش درست و حسابی هست. ماهنی ها و رقص هایش و لباس های محلی
اش درست و حسابی هست. مناظر دشت مغان را نشان می دهد. قهرمان داستان
-معلم دهکده-هم از خود آن مردم هست. جا به جا تاکید می شود که از خود آن
مردم هست. اگر فیلم بدی بود معلم را از خود آن مردم نشان نمی دادند. معلم
را از سیاره رویاها می آوردند تا قهرمان باشد. فیلم های هالیوودی که در
خارج از آمریکا می گذرند همه بلااستثنا این گونه اند. همیشه یک قهرمان غربی
هست که می رود بقیه را سر عقل می آورد. لورنتس عربستان عرب نیست. انگلیسی
هست. ولی در این فیلم قهرمان اصلی از خود مردم هست.
بقیه مردم محلی هم
نیکو تصویر شده اند. یک عده بچه معصوم و خوبرو هستند. یک عده روستاییان زحمت کش
و مهمان نواز. یک کدخدا که آدم محافظه کاری هست که سعی می کندبه قول
امروزی ها مثبت اندیشی کند و با مذاکره و همکاری با مهاجران به پیشرفت
آبادی کمک کند و بیمارستان و....ساخته شود. می توانستند او را مردی حریص و
طماع نشان دهند که برای نفع شخصی آدم فروشی می کند و حسادت محبوبیت آقای
معلم را می کند. اما اون طور نشان ندادند. او را تنها محافظه کار و علاقه
مند به پیشرفت های ظاهری نشان دادند. خیلی شخصیت آشنایی دارد. در دور وبر
خود بنگرید امثال او را خواهید دید.
یک عده سرباز هم هستند که فرشته نبستند اما دیو هم نیستند. مثل سربازهای معمولی هستند که با آنها در روستاها و.... مواجه می شویم.
شخصیت منفی ساواکی و...... هم از مردم محل نیستند.
البته شخصت های مثبت مهندس و دخترش هم فارس و تهرانی هستند. گروهبان هم جنوبی است.
اگر
فیلم را در تبریز هم می ساختیم هم بهتر از این نمی شد. ما هم می ساختیم
حتما یکی دو تا شخصیت مثبت فارس می ذاشتیم دیگه. نمی اومدیم که عقده گشایی
کنیم همه خوبها را ترک و همه بدها را از یک قوم دیگه نشان دهیم.
به نظر من این قبیل فیلم ها ارزش توجه جریان هویت طلبی را دارند
اشتراک و ارسال مطلب به:
نسکافه نوشت:
اشتراک و ارسال مطلب به: